قلم 95

میدونی کِی بِهِت میشه گفت «منتظر»..!!!
هروقت که حرف منطقی زدی و یه مُشت بی منطق ، بهِت خورده گرفتن ولی نه بِهِت برخوردو نه بهم ریختی…

هروقت که فهمیدی طَرَفِت نفهمه درحالیکه فکر میکنه خیلی میفهمه و اتفاقا از نظراون تویی اون آدم نفهمه
ولی تو باز بهم نریختی…

هروقت که یه مشت عوام تَحلیلِت کردن در صورتیکه از نظرتو مغز اونا سالهاست که کوچیک شده و تحلیل رفته ولی تو وقتی حرفای پوچ اونارو شنیدی ازشون تشکر کردی ازاینکه برات وقت گذاشتن…

هروقت که از صمیم قلب به کسی محبت کنی و اون به چشم اینکه وظیفت بوده بهت نگاه کنه ولی تو در کمال آرامش بگی ممنونم از خدا بخاطر توفیق خدمت به شما…

هروقت مهمونت یه جوری تاکُنه که انگار اون صاحبخونَسو تو مهمونی ، اصن انگار نه انگار تُوهَم اونجا نشستی ، انگار گلدون لب طاقچه ای، ولی لبخند از لبت و از لبه ی دلت کنار نره…

اینا نشون میده قوانین مسخره ی عوام وارد قلب تو نشده…
و تو تحت تأثیر یک قانون آسمونی هستی…

واسه همینه که قوانین پوچ حیوونای آدم نما، تو طویله های طولانی درونشون ، درتو اثر ندارد…
یعنی هیچ آدمی از بی احترامی حیوونا اذیت نمیشه…

به «منتظرای واقعی» میگن آدم…
ولَقَد کَرّمنا بنی آدم…

(۹۵)

جدیدترین محتوای متنی