من هنوز منتظر نیستم…
تعارف که نداریم…
تا وقتی دلم دوست داره همه جا سَرَک بکشه…
یَنی هنوز دلم یه جای دیگس…
مثِ یه تیکه گوشت، پُر از مگس…
والله به خدا…
منتظرا دل سیرترَن از این پرسه زَدَنا…
هر وقت دیدم دارم ذوق میکنم از رنگ و بَزَکِ کوچه های بیرون…
یا مجازیَن، یا حقیقیَن،یا فکر درون…
میفهمم که خیلی از آقا دورم…
چشم سَر دارم ، چشم دل کورم…
باخودم میگم…
اگه تو مرد روزگار بودی…
جسمی و روحی…
با متانت و باوقار بودی…
حتما از قیل و قال ، کنار بودی…
هم واسه ی خودت کسی بودی…
هم واسه آقا یه یار بودی…
میدونم اگه اینجوری بودم…
دائم در حال گذر بودم…
کینه میدیدم رد می شدم…
تلخی میدیدم رد می شدم…
خوشی می دیدم رد می شدم…
کسی نمیدونس تو دلم چیه…
جلو پا همه پا می شدم…
اونجا که همه حرف میزدن…
شهوت کلام ، هم میزدن…
کاش من واسه شادی آقام…
حرف نمیزدم ، لال میشدم…
یار نشدم……کاش می شُدم
زار نشدم…کاش می شُدم
حیف آقا بودی ولی من
آروم و پُرکار نشدم
نوکرِ پاکار نشدم
حیف نشدم
مَرد نشدم
نه نشدم
(۹۹)