مقام اضطرار (شش جلسه)

جلسه اول
اشرف مخلوقات مضطر امام زمان بودند، که پیغمبر بودند!
امام صادق عليه السلام مضطر امام زمان بودند!
سدير صيرفي مي گويد: به خدمت مولايمان امام صادق عليه السلام رفتيم و امام را در حال گريه و ناله ديديم . او آنگاه حالت امام را اين گونه تشريح مي كند:  او همچون مادر فرزند از دست داده، مي گريست، اندوه از گونه هاي مباركش پيدا بود و رنگ چهره اش تغيير كرده بود . اشك هاي او لباسش را خيس كرده بود و در اين حالت می فرمودند:
سيدي غيبتک نفت رقادي، وضيقت عليّ مهادي، وابتزت مني راحة فؤادي، سيدي غيبتک أوصلت مصابي بفجايع الابد،…
آقاي من، غيبت (دوري) تو خوابم را گرفته و خوابگاهم را بر من تنگ کرده و آرامش و راحت دلم را ربوده است. آقاي من، غيبت تو مصيبتم را به مصيبت هاي دردناک ابدي پيوسته،….(1)
۱۲۴ هزار پیغمبر، مضطر حجه بن الحسن علیه السلام هستند که پیغمبر شده‌اند .
امیر عالم علیه السلام مضطر حجه بن الحسن علیه السلام هستند و می فرمایند:
…أُولَئِكَ خُلَفَاءُ اَللَّهِ فِي أَرْضِهِ وَ اَلدُّعَاةُ إِلَى دِينِهِ آهْ آهْ شَوْقاً إِلَى رُؤْیَتِهِم…. (2)
…. چقدر مشتاقم که آنان را ببینم…!
مقام اضطرار مقام دست‌ نیافتنی است که حتی برای اهل یقین گاهی رخ می‌دهد و همیشه به آن نمی رسند.
اضطرار قطع و وصل می شود و دائمی نیست . لذا می توانند از این مقام حذف شوند.
مراتبی مانند مستجاب الدعوة شدن، پوست شکلات مقام اضطرار است.

اضطرار حاصل شدنی است :
ابوبصیر از امام صادق عليه السلام روایت کرده است که فرمودند:
اذا ضللت فی الطریق فناد  «یا صالح، یا ابا صالح، ارشدونا الی الطریق رحمکم الله »(3)
هر وقت راه را گم کردی فریاد بزن: ای اباصالح راه را به من بنما، رحمت خداوند بر شما باد.
اینگونه، هر کس باشد و هر کجای دنیا که باشد امام زمان علیه السلام نزدش می رسد و از او دستگیری می کند.
مقام اضطرار می تواند یک لحظه ایجاد شود و فرد مضطر از آن مقام و آن نعمت استفاده کند و بعد خلع مقام شود.

اضطرار، اخلاص می آورد.
اخلاص دو نوع است:

۱. اخلاص اضطراری: مثلا فرد به علت ترس از مرگ ( مثلاً در اثر سقوط هواپیما و …) در یک لحظه مخلص می شود، خداوند این اخلاص را حداقل یک بار در زندگی برای همه قرار می‌دهد تا افراد طعم آن را بچشند، و به سمت اخلاص اختیاری بیایند و مضطر اختیاری شوند.
۲. اخلاص اختیاری: در اخلاص اختیاری در اثر کثرت توجه و مرابطه با حضرت، انسان مضطر اختیاری می شود.

حکایاتی از مضطرین:
حکایت اول:  از شیخ علی رشتی که… نقل کرد: وقتی از زیارت ابا عبد الله (علیه السلام) برمی گشتم واز راه فرات به سمت نجف اشرف می رفتم، در کشتی کوچکی که بین کربلا وطویرج بود ، گروهی را دیدم که مشغول شوخی شدند به غیر از یک نفر که با آنها بود ولی با آنها همراهی نمی کرد وآثار متانت در او آشکار بود، نه می خندید ونه شوخی می کرد وآن گروه از مذهب او ایراد می گرفتند. بسیار تعجب کردم  تا اینکه به جایی رسیدیم که به خاطر کمی آب، ما را از کشتی بیرون کردند. در کنار نهر راه می رفتیم آنگاه از او در مورد علّت دوری کردن از دوستانش واینکه چرا آنها از مذهب او ایراد می گرفتند پرسیدم.
گفت: آنها دوستان من هستند که سنّی می باشند وپدرم هم از آنها بود ومادرم اهل ایمان وخود من هم مانند آنها بودم وبه برکت حضرت مهدی (علیه السلام) شیعه شدم. آنگاه از چگونگی آن پرسیدم.
گفت: شغل من فروختن روغن است. سالی برای خریدن روغن از حلّه به اطراف در نزد بادیه نشینان عرب رفتم. پس مقداری دور شدم تا آنچه که می خواستم را خریداری کردم وبا گروهی از اهل حلّه برگشتم. در منزلی فرود آمدیم و خوابیدیم. وقتی بیدار شدم کسی را ندیدم. همه رفته بودند!
بلند شدم وبارم را برداشتم وبه دنبال آنها رفتم. بعد از کمی پیاده روی، راه را گم کردم وسرگردان شدم واز حیوانات وحشی وتشنگی می ترسیدم. آنگاه به خلفاء وشیخ ها متوسل شدم وآنها را شفیع خود در نزد خداوند قرار دادم وگریه کردم امّا هیچ گشایشی در کارم ندیدم. با خود گفتم: من از مادرم شنیدم که می گفت: ما امام زنده ای داریم که کنیه اش اباصالح می باشد، به گمشدگان راه را نشان می دهد وبه فریاد بیچارگان می رسد وبه ضعیفان کمک ویاری می رساند. آنگاه با خداوند عهد کردم که به او متوسل شوم واگر مرا نجات داد به مذهب مادرم برگردم. پس او را صدا کردم وگریه وزاری می کردم، ناگهان کسی را دیدم که با من راه می رود وعمامه ی سبزی بر سرش است، آنگاه راه را به من نشان داد ودستور داد که به مذهب مادرم ایمان آورم.
وفرمود: به زودی به روستایی می رسی که اهل آن همگی شیعه هستند.
گفتم: ای آقای من! ای آقای من! با من تا این روستا نمی آیید؟
فرمود: نه، زیرا هزار نفر در اطراف شهر به من استغاثه نمودند ومن باید آنها را نجات بدهم…. (4)

حکایت دوم:

یکی از یهودیان فعلی مدینه در محله خیبر می‌گفت: ما یک اتاقی داشتیم که درب آن همیشه بسته بود و همه می گفتند: در این اتاق انجیل اصل وجود دارد و هر کس آن را بخواند دیوانه می شود، لذا اجازه نمی دادند که ما به سراغ آن برویم.
یک بار تصمیم گرفتم که خودم به همراه برادرم
برویم و به هر ترتیب که شده آن انجیل را ببینیم.
لذا در فرصتی مناسب با دادن مبلغی به نگهبان توانستیم وارد آنجا شویم و وقتی کتاب را خواندیم! در آن نام پیامبر آخر الزمان و وصی ایشان علی بن ابی طالب و اسم یک به یک فرزندان ایشان نوشته شده بود تا حجت بن الحسن!
بعد ما از اتاق بیرون آمدیم و به کسی چیزی نگفتیم و از ناراحتی به بغداد رفتیم. در بغداد پیرمردی ما را دید و گفت شما اهل کجایید با این سر و وضع؟
داستان را برایش گفتیم و از او خواستیم که به ما کمک کند زیرا ما داشتیم دیوانه می شدیم!
او گفت ما در اینجا یک نفر قاضی داریم که می تواند به شما کمک کند و ما را نزد او برد. از قضا قاضی هم سنی مذهب بود، و وقایع را برای او شرح دادیم تا آنجا که به وصی پیامبر آخرالزمان رسیدیم قاضی گفت: نوشته بود ابوبکر؟
گفتیم: نه، نوشته بود علی بن ابیطالب تا فرزند آخرش حجت بن الحسن. آن قاضی دستور داد تا ما را به شدت کتک زدند و از آنجا بیرون انداخت.
دوباره نزد پیرمرد رفتیم و داستان را برایش شرح دادیم. او گفت شاید بد گفتید! بیاید من واسطه می شوم دوباره از او بخواهید.
مجدداً پیش قاضی رفتیم و جریان را دوباره مانند قبل برایش توضیح دادیم و دوباره قاضی ما را به همان شکل کتک زد و بیرون کرد.
دیگر واقعاً مضطر شده بودیم و نمی دانستیم چه باید بکنیم و مشکلمان را به که باید بگوییم، که ناگهان دیدیم حضرت صاحب الزمان کنار ما ایستاده اند و فرمودند مشکلتان چیست عرض کردیم آقا مشکل ما این است و برایشان شرح دادیم….
آنان علی رغم آن که یهودی بودند چون به اضطرار رسیدند لذا امام زمان علیه السلام از آنان دستگیری فرمودند!

حکایت سوم:

جناب ابن ابی عمیر که در زمان حضرت امام کاظم علیه السلام بود و هر روز صبح گویا ۲۰۰ ضربه شلاق می خورد (تا ۱۷ سال) ، تا اسم شیعیان را فاش کند، ولی ایشان حتی اسم یک فقیر شیعه را هم نداد. این فرد مضطر امام زمانش هست، لذا درد نمی‌فهمد!!

حکایت چهارم:

جناب محمد بن عیسی بحرینی و ماجرای اناری  که روی آن نام خلفای سه گانه حک شده بود و ایشان سه روز وقت خواست تا قضیه را معلوم نماید، وقتی حضرت را دید به ایشان عرض کرد، آقا جان! چرا بعد از سه روز جوابم را دادید؟

حضرت فرمودند: خودتان این جوری قرار گذاشته بودید. والا همان روز اول هم اگر می خواستید من جوابتان را می دادم!
به عبارتی خودتان گفتید که بعد از سه روز مضطر می شوید! اگر همان لحظه اول مضطر می شدید من می آمدم و کمکتان می کردم! (5)
ما نام امام زمان علیه السلام را خراب کرده ایم!!
به گفته آیت اللّه وحید خراسانی:  «امام زمان علیه السلام مضطر واقعی هستند، و از ایشان باید یک مضطر واقعی صحبت نماید، نه ما.

منابع:
1. غيبت شیخ طوسی ص192
2. نهج‌البلاغه، قصار 147
3.بحار الأنوار ج76 ص246
4.ما امام زمان را دیده ایم، حکایت59.
5.شیفتگان حضرت مهدی ج2 ص217

جلسه دوم

خواسته عالی مقامان مضطر، که لایق این مقام هستند، تماماً این است که بتوانند ، دائم در این مقام باشند ، ولو اینکه اهل یقین باشند.
وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَيْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ ظُلْماً وَ عُلُوًّا فَانْظُرْ كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُفْسِدِينَ (1)
و با آنكه دل‌هايشان بدان يقين داشت، از روى ظلم و تكبر آن را انكاركردند. پس ببين عاقبت فسادگران چگونه بود.
در زمان معجزات حضرت موسی آنها به حضرت یقین داشتند، ولی به این دلیل که به ولی خداوند احساس اضطرار نداشتند، دستشان گرفته نشد. (یا به عبارتی احساس نیاز به ولی خداوند نداشتند.)
برای تبیین جایگاه یقین در مقام اضطرار مثالی هست که: یقین به وجود آب برای کسی که عطش ندارد، اثری ندارد! در حالیکه  «احتمال به حضور آب» (نه یقین) برای کسیکه عطش دارد، محرک است. (زیرا که مضطر است .)
پس: عامل حرکت اضطرار است، نه یقین ، و به عبارتی اگر اضطرار باشد و یقین هم نباشد، انسان حرکت خواهد کرد.
یکی سر نماز خودش را متوجه نگه می‌دارد و دیگری در تمام لحظات زندگی، مانند نمازش، متوجه است!! این فرد اضطرار اختیاری برای خودش درست کرده و می‌خواهد این اضطرار را برای خودش نگه دارد.

سنت و قانون الهی:
أَمَّنْ یجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَیکشِفُ السُّوءَ وَیجْعَلُکمْ خُلَفاءَ الْأَرْضِ. (2)
یا کیست (جز خداوند) آنکه دعای مضطرّ را به اجابت رساند ورنج وغم را برطرف سازد وشما را جانشینان زمین قرار دهد؟
منظور آیه «هر کس» می باشد، که به  «اضطرار» رسیده. (اصلاً ربطی به شیعه و سنی، یهودی، گناهکار و … ندارد). یعنی کشف سوء مربوط به مضطر است، حال هرکس که می‌خواهد باشد!  و می تواند در یک لحظه رخ دهد و بگیرد و برود، و تا حدی که حتی می‌تواند، امام زمان علیه السلام را هم زیارت کند.
ولی می‌تواند این حالت دائمی نباشد و ضمناً ربطی هم به عاقبت بخیری ندارد. زیرا آنچه موجب عاقبت به خیری می‌شود  «عارفاً بِحَقِهِ» (معرفت نسبت به امام) است .
(پس بحث ولایت و محبت و تسلیم در مقابل اهل بیت علیهم السلام، جدای بحث اضطرار است.)
البته طبق روایات شیعه ، شیعیان در شب اول قبر مضطر واقعی می‌شوند، و طبق روایات، تمام حضرات معصومین علیهم السلام تشریف می‌آورند و از او دستگیری می فرمایند.
نیل به مقام اضطرار دست مخلوق نیست، بلکه دست خالق است. یعنی ما نمی دانیم که کی از نظر خداوند ما به اضطرار می رسیم. البته این ” کشف سوء” چون سنت الهی است، لذا حتماً برای مضطر رخ می‌دهد، چه امامش را بشناسد و چه نشناسد.

مثال: مادر حضرت موسی علیه السلام با الهام فرزندش را به رود نیل می سپارد. (که البته امام زمان علیه‌السلام تشریف نیاوردند ).
«وَأَوْحَيْنَا إِلَى أُمِّ مُوسَى أَنْ أَرْضِعِيهِ فَإِذَا خِفْتِ عَلَيْهِ فَأَلْقِيهِ فِي الْيَمِّ وَلَا تَخَافِي وَلَا تَحْزَنِي إِنَّا رَادُّوهُ إِلَيْكِ وَجَاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِينَ؛ (3)
ما به مادر موسى الهام کرديم که: او را شير ده؛ و هنگامى که بر او ترسيدى، وى را در دريا(ى نيل) بيفکن؛ و نترس و غمگين مباش، که ما او را به تو باز مى‌گردانيم، و او را از رسولان قرار مى‌دهيم.

راههای رسیدن به اضطرار:
یکی از راههای کسب اضطرار همنشینی با مضطر است:
1.یکی از مضطرین اموات هستند. (از غروب روز پنجشنبه تا غروب روز جمعه اموات مضطر هستند.)

حکایت:
مرحوم آیت الله محمد تقی آملی ـ از شاگردان آن بزرگوار ـ می‌فرمود: من مدت‌ها می‌دیدم که مرحوم قاضی دو سه ساعت در وادی السلام می‌نشینند، با خود می‌گفتم: «انسان باید زیارت کند و برگردد و به قرائت فاتحه‌ای روح مردگان را شاد کند، کارهای لازم تر هم هست که باید به آن‌ها پرداخت!» این اشکال در دل من بود اما به احدی ابراز نکردم.
مدتها گذشت و من هر روز برای استفاده از محضر استاد به خدمتش می‌رفتم، تا آن که از نجف اشرف بر مراجعت به ایران عازم شدم ولیکن در مصلحت بودن این سفر، تردید داشتم.
این نیت هم در ذهن من بود و کسی از آن مطلع نبود. شبی بود می‌خواستم بخوابم؛ در آن اتاقی که بودم، در تاقچه پائین پای من کتاب بود؛ کتاب‌های علمی و دینی. در وقت خواب، طبعا پای من به سوی کتاب‌ها کشیده می‌شد، با خود گفتم: برخیزم و جای خواب را تغییر دهم ولی با خود گفتم: لزومی ندارد، چون کتاب‌ها درست مقابل پای من نیست، و بالاتر قرار گرفته، و این، هتک حرمت کتاب نیست! و خوابیدم.
صبح که به محضر استاد، مرحوم قاضی رفتم و سلام کردم، فرمود: «علیکم السلام! صلاح نیست شما به ایران بروید. و پا دراز کردن به سوی کتاب ها هم هتک احترام است.» بی اختیار و شگفت زده گفتم: آقا! شما از کجا فهمیده‌اید؟ فرمود:از وادی‌السلام فهمیده‌ام.(4)

علت مداومت آیت الله قاضی بر حضور در وادی السلام، شاید این بوده که ایشان بدنبال مقام مضطر، بودند و یا می خواستند، این مقام برایشان بماند.
در بین قبور قدم زدن اضطرار اموات را به انسان منتقل می کند. خیلی از افرادی که صاحب مقام تشرف هستند، حتماً حداقل هفته ای یکبار را سر قبور اموات می روند.
حال اگر جمعی پیدا شود، که آنان واقعاً مضطران واقعی امام زمان علیه السلام باشند ، همین که کنارشان  بایستی برایت «کشف سوء» می شود و آن جایی نیست مگر :
تحت قبه امام حسین علیه السلام ، که هر چه بگویی خداوند می‌گوید قبول است و حالا اگر شب جمعه باشد که تمام انبیاء مضطر مشرف شده اند و اگر مادرشان بی بی فاطمه زهرا سلام الله علیها هم باشند، که اُم المضطرین هستند، هیچ دعایی رد نمی شود.
البته همه ائمه علیهم السلام  همین حالت را دارند.
همچنین مجالس روضه هم اگر کمی روی اعضایش دقت شود، کشف سوء می کند. چون اضطرار تکمیل می‌شود. حال اگر یک غیر مضطر بیآید ، حال روضه می رود ، چون حال اضطرار می‌رود.
آقا شیخ عبدالقائم شوشتری می فرمود وقتی مجلس روضه ای را بر این اصول چیدیم ، حدود یک ربع ساعت، وجود معظم امام زمان علیه‌السلام تشریف آوردند.

2.یکی دیگر از مواردی که از آن می توان کسب اضطرار نمود ، زیارت عاشوراست. که انگار خود ما مضطر هستیم ، که می‌گویم :  «اَلْحَمْدُ للَّهِ عَلي عَظيمِ رَزِيَّتي… ». (5)
خدا را سپاس بر بزرگی عزائم. …
اینطوری ما خودمان را در گروه مضطر ها قرار می دهیم.

۳- ویا خواندن دعای ندبه که فرمودند: حتما امام زمان علیه السلام به آن نگاه می فرمایند.
دعای ندبه تمرین اضطرار است، آنجا که می فرماید: «اَین بقیة اللّه…؟» کجاست ولی خدا؟
و چه عالی می شود که اگر این ها را با توجه بخوانی، و نیز در حرم امامی بخوانی، و خودت هم نزدیک به مقام مضطر شده باشی .
چرا فرمودند: دائم الذکر باشید. چون بتوانید راحت اضطرار قبر را رد کنید!
آدم های حسابی! شب جمعه را احیاء نگه می دارند، چون شب مضطرین است!
مرحوم آقا سید کریم پینه دوز (ره)، وعده دیدارشان با حضرت، هر شب جمعه بوده (یعنی شب مضطرین).
حال ما تمام چیزهایی را که اضطرار اختیاری می‌آورند را خودمان رد می‌کنیم، به عبارتی داریم به خدا عرض می کنیم، ما نمی‌خواهیم اختیاراً مضطر شویم، پس ما را اجباراً مضطر کن!!

حکایت:
راوی حکایت (آقا سید تقی) می گفت: آقا شیخ حسن کاظمینی فرمود: من زیاد طالب تشرف خدمت امام زمان علیه السلام بودم و در دکان عطاریم، روزهـای جـمـعه بعد از غسل جمعه ، لباس احرام می پوشیدم و شمشیر حمایل می کردم و مشغول ذکـر مـی شـدم . دراین روز خرید و فروش نمی کردم و منتظر ظهور امام زمان بودم .
یکی از جمعه ها مشغول به ذکر بودم که سه نفر سید در دکان تشریف فرما شدند.
دو نفر از آنها کامل مرد بودند و یکی جوانی در حدود بیست وچهار ساله که در وسط آن دو آقـا قرار داشت و فوق العاده صورت مبارکشان نورانی بود.
سلام کردم .
جـواب دادند و فرمودند: آقا شیخ حسن ، گل گاوزبان داری ؟ فـورا عـرض کـردم : بـلی دارم .
فرمودند: بیاور.
به ته دکان رفتم وآوردم .
وقـتـی که برگشتم ، دیدم کسی در دکان نیست ، ولی عصایی روی میز قرار دارد.
آن عصا، عصایی بود که در دست آن آقای وسطی دیده بودم. عصا رابوسیدم و بیرون آمدم و از هر کس پرسیدم : این سه نفر سیدی که در دکان من بودند، کجا رفتند؟ گفتند: ما کسی را ندیدیم .دیـوانه شدم، که چرا مولایم را نشناختم.
در این اثناء مریض مجروحی را دیدم که اورا به حرم مطهر امام کاظم علیه السلام می برند، به آنها گفتم :
من مریض شما را خوب می کنم .
مریض رابه دکان آوردند و رو به قبله روی تختی ، که عقب دکان بود خواباندند و آن عصا را ازروی او رد کردم، فی الفور شفا یافت و به کلی جراحات بدن او برطرف شد و زیر عصا گوشت تازه رویید.
آن مریض از شوق ، یک لیره جلوی دکان من گذاشت ، و بیرون رفت. بدنبالش رفتم و گـفتم : من پول نمی خواهم و او گمان می کرد که می گویم کم است! اشک می ریختم که آن حضرت را زیارت کردم و نشناختم .
وقـتی به دکان برگشتم ، دیدم عصا نیست!!
از کثرت غم نشناختن آن حضرت و نبودن عصا  فریاد زدم : ای مردم هر کس مولایم حضرت ولی عصر علیه السلام را دوست دارد، بیاید و تصدق سر آن حضرت هر چه می خواهد از دکان من ببرد. بیست و چهار اشرفی را که قبلا جمع کرده بودم ، برداشتم و دکان را رها کردم و به خانه آمدم .
عـیال و اولاد را جمع کرده و گفتم : من عازم مشهد مقدس هستم. هر که ازشما میل دارد، با من بیاید.
بـه عـتبه بوسی حضرت رضا علیه السلام، مشرف شدم و قدری از پول باقیمانده را، سرمایه کردم و روی سکوی در صحن مقدس به تسبیح و مهر فروشی مشغول شدم .
هـر سـیـدی که می گذشت و از چهره او خوشم می آمد، او را به حضرت رضا علیه السلام قسم می دادم که آیا شما امام زمان نیستی؟ خجالت می کشید و می گفت : من خاک قدم ایشان هم نیستم .
تا این که روزی به حرم مشرف شدم و دیدم که سیدی به ضریح مقدس چسبیده وبسیار می گرید.
به او گفتم : برای چه گریه می کنی؟ گفت: چون حتی یک درهم برای خرجی در جیبم نیست .
گفتم : فعلا این پنج قران را بگير! بعد برگرد، چون قصد دارم معامله ای با تو انجام دهم. گفت: من که چیزی ندارم ؟ گـفـتـم : عقیده من این است که هر سیدی یک خانه در بهشت دارد. آیا آن خانه ای که دربهشت داری به من می فروشی ؟ گفت : بلی ، می فروشم.
ضـمـنـا مـن چهل و یک اشرفی جمع کرده بودم که برای اهل بیتم یک خانه بخرم . همین وجه را آوردم و از سید خانه را برای آخرتم خریدم .
سید کاغذ و قلم آورد، و نوشت که فروختم در حضورشاهد عادل حضرت رضا علیه السلام خانه ای را که این شخص عقیده دارد من در بهشت دارم، به مبلغ چهل و یک اشرفی که از پولهای دنیا است و پول را تحویل گرفتم .
سید وجه را گرفت و پی کار خود رفت و من هم ورقه را گرفتم و برگشتم.

دخترم گفت : پدرجان چه کردی ؟ گفتم : خانه ای برای شما خریداری کردم که آبهای جاری و درختهای سبز و خرم دارد و همه نوع میوه جات در آن باغ موجود است. خیلی مسرور شدند.
دخترم گفت :برویم خانه را ببینیم و همسایه هایش را بشناسیم.
گـفـتم : خواهید آمد و خواهید دید.
بعد گفتم : یک طرف این خانه به خانه حضرت خاتم النبیین و یـک طـرف بـه خـانه امیرالمؤمنین و یک طرف به خانه حضرت امام حسن  و یک طرف به خانه حضرت سیدالشهداء (علیهم السلام) محدود است .
آن وقت فهمیدند که من چه کرده ام .
گفتند: شیخ چه کرده ای ؟ گفتم : خانه ای خریده ام که هرگز خراب نمی شود.
از ایـن قضیه مدتی گذشت .
روزی با خانواده ام نشسته بودم ، دیدم که در روبرویمان آقای موقری تشریف آوردند.
من سلام کردم . ایشان جواب دادند.
بعد مرا به اسم خطاب نمودند و فرمودند: شیخ حسن ، مولای توامام زمان مـی فرمایند: چرا این قدر فرزند پیغمبر را اذیت می کنی و ایشان راخجالت می دهی ؟ به امام زمان چه حاجتی داری و از آن حضرت چه می خواهی ؟ به دامن ایشان چسبیدم و عرض کردم : قربانتان شوم آیا شما خودتان امام زمان هستید؟ فرمودند: من امام زمان نیستم بلکه فرستاده ایشان می باشم .
می خواهم ببینم، چه حاجتی داری؟
عـرض کـردم : من سه حاجت دارم، اول این که می خواهم بدانم باایمان از دنیا خواهم رفت یا نه ؟ دوم ایـن کـه می خواهم بدانم از یاوران امام عصر علیه السلام هستم و معامله ای که با سیدکرده ام درست است یا نه ؟ سوم این که می خواهم بدانم چه وقت از دنیا می روم ؟ آن آقـای مـوقـر خـداحافظی کردند وبه قدر یک قدم که برداشتند ازنظرم غایب شدند.
چند روزی از این قضیه گذشت. پیوسته منتظر خبر بودم .
تا اینکه روزی مجددا چشمم به جـمـال ایـشـان روشن شد، به من فـرمودند: سلام تو را به مولایت ابلاغ کردم ایشان هم به تو سلام رسانده و فرمودند: خاطرت جمع باشد که با ایمان از دنیا خواهی رفت و ازیاوران ما هم هستی و اسم تو در زمره یاوران ما ثبت شده است و معامله ای که باسید کرده ای صحیح است.
امـا هـر وقت زمان فوت تو برسد علامتش این است که بین هفته در عالم خواب خواهی دید که دو ورقه از عالم بالا به سوی تو نازل می شود در یکی از آنها نوشته شده است : لااله الا اللّه محمدا رسول اللّه و در ورقـه دیگر نوشته شده : علی ولی اللّه حقا حقا و طلوع فجر جمعه آن هفته به رحمت خدا واصل خواهی شد.
پس من، منتظر وعده شدم .
سید تقی که ناقل جریان است می گوید: یـک روز دیـدم شـیخ حسن در نهایت مسرت و خوشحالی از حرم حضرت رضا علیه السلام به طرف منزل برمی گشت و گفت : من همین یک هفته بیشتر میهمان شما نیستم.
ایشان  شـبـهـای آن هـفته را به کلی خواب نداشت پیوسته در حرم مطهر حضرت رضا علیه السلام و در منزل مشغول دعا خواندن بود. آن هفته کلا روزه بود.
بعد تمام اهل بیت و بچه ها را جمع کرد و فرمود: مرا حلال کنید، دیگر مرا نخواهید دید و اینک با شما خداحافظی می کنم .
وبعد به من (سید تقی) فرمود: من قرض ندارم،  و یک رکعت از نمازهای واجب من در هیچ حالی قضا نشده و یک روز روزه ام را قضا نکرده ام و یک درهم ازمظالم بـنـدگـان خدا به گردن من نیست و…
همه شما را به خدا می سپارم.
ودیگر از حالا به بعد با من صحبت نکنید و آنـچـه در کـفـنـم هست با من دفن کنید وورقه ای را که از سید گرفته ام در کفن من بگذارید والسلام.
پـس به اذکاری که داشت مشغول شد و به عادت هر شب نماز شب را خواند بعد ازنماز شب ، روی سجاده ای که داشت نشست و گویا منتظر مرگ بود.
یـک مـرتـبه دیدم از جا بلند شد و در نهایت خضوع و خشوع کسی را تعارف کرد وشمردم سیزده مـرتـبـه بـلند شد و در نهایت ادب تعارف کرد و یک مرتبه دیدم مثل مرغی که بال بزند خود را به سمت در اتاق پرتاب کرد و از دل نعره زد که یا مولای یاصاحب الزمان و صورت خود را چند دقیقه بر عتبه در گذاشت .
مـن بلند شدم و زیر بغل او را گرفتم در حالی که او گریه می کرد، بعد گفتم : شما را چه می شود این چه حالی است که دارید؟ گفت: ساکت باش و به عربی فرمود: چهارده نور مبارک همگی این جاتشریف دارند.
من با خود گفتم : از بس عاشق چهارده معصوم است این طور به نظرش می آید. فکر نمی کردم کـه ایـن حـال سـکرات باشد و آنها تشریف داشته باشند، چون حالش خوب بود و هیچ گونه درد و مرضی نداشت و هر چه می گفت، صحیح بود.
فاصله ای نشد که دیدم تبسمی نمود و از جا حرکت کرد و سه مرتبه گفت : خوش آمدید ای قابض الارواح، و آن وقت صورت را برگردانید در حالتی که دستهایش را بر سینه گذاشته بـود و عـرض کـرد: السلام علیک یا رسول اللّه اجازه می فرمایید و بعد عرض کرد: السلام علیک یا امـیرالمؤمنین اجازه می فرمایید و همین طور تمام چهارده نور مطهر را سلام عرض نمود و اجازه طلبید و عرض کرد: دستم به دامنتان .

آن وقـت رو بـه قـبله خوابید و سه مرتبه عرض کرد: یا اللّه به این چهارده نور مقدس .
بعد ملافه را روی صـورت خـود کشید و دستها را پهلویش گذاشت.
چون ملافه را کنارزدم دیدم از دنیا رفته است!!
او مضطر امامش بود و لذا امامش هم دستش را گرفت!
اگه منتظر باشی بسیار به مقام اضطرار نزدیک می‌شوی ، لذا صبح که از خواب بیدار می شوی به جای اینکه بگویی: «وای امروز فلان بحث مالی را دارم!» بگو: «ای وای، امروز هم صبح شد و آقا تشریف نیاوردند!». سعی کن انتظار را تمرین کنی!
این گونه باشی، برایت اضطرار می آورد!
البته اگر این ذکر فقط زبانی هم باشد، باز هم اثر دارد ، چون آرام آرام بر قلب می چکد و اثر می گذارد و توجه حاصل می گردد. (6)

منابع:
1. نمل- 14
2.نمل- 62
3.قصص- 7
4.اسوه عارفان
5.فرازی از زیارت عاشورا
6.برکات حضرت ولی عصر علیه السلام ص149

جلسه سوم
ادامه راههای نیل به مقام اضطرار
4.قطعی بودن وقوع خطر:
هر وقت وقوع خطر بر شخصی  «ثابت» شود مضطر می شود.  «احتمال خطر» اضطرار ایجاد نمی کند.
مانند داستان جناب محمد بن عیسی بحرینی و ماجرای انار که سه روز مهلت خواست (یعنی خواست که سه روز وقوع حتمی خطر عقب افتد) و تنها در روز آخر چون مضطر واقعی شد، توانست از حضرت جواب بگیرد.
5. شدید بودن خطر:
خطر تا بقدری شدید نشود که مثلاً خوف از دست رفتن نفس ایجاد شود، اضطرار درست نمی شود. کسی با سرماخوردگی مضطر نمی شود و بدنبال شفا به حرم مشرف نمی شود!
6.عدم فاعلیت مضطر در ایجاد شرایط اضطرار:
یعنی فرد در ایجاد مشکل قطعی و شدیدی که رخ داده، دخالتی نداشته باشد.
امام زمان علیه السلام که مضطر واقعی هستند در ایجاد و به وجود آمدن اضطرارشان دخالتی نداشته اند.
بی دقتی هایی که منجر به ایجاد خطر های قطعی و شدید برای انسان می شود، انسان را به مقام اضطرار نمی رساند. مثلاً شخصی خودش برود و وسط خیابان بایستد!!
امام حسین علیه السلام و بی بی زینب کبری علیها السلام در کربلا مضطر شدند زیرا خودشان عامل ایجاد نبودند. تا آنکه حتی فرمودند: حالا که می گویید، اینگونه نیست که ما می‌گوییم، ما بر می گردیم به مدینه! ولی آن ملعونین اجازه ندادند.
برای همین است که می گویند: توبه در حال اضطرار (مرگ) قبول نیست. همه مرده ها مضطر هستند، پس چرا همه را نمی بخشند؟ فرعون هم لحظه آخر توبه کرد، چرا قبول نشد ! زیرا تمام این اضطرارها را خود اموات برای خودشان درست کرده اند و خودشان به علت کوتاهی به اضطرار افتاده‌اند.
قرار نیست فاعل به دلیل کوتاهی، خودش را به اضطرار بیندازد و بگوید: خداوند گفته: من دست مضطر را می گیرم، یعنی: شرایط اضطرار را ما خودمان نباید فراهم کنیم.

إِنَّمَا التَّوْبَةُ عَلَى اللَّهِ لِلَّذِينَ يَعْمَلُونَ السُّوءَ بِجَهَالَةٍ ثُمَّ يَتُوبُونَ مِنْ قَرِيبٍ فَأُولَٰئِكَ يَتُوبُ اللَّهُ عَلَيْهِمْ ۗ وَكَانَ اللَّهُ عَلِيمًا حَكِيمًا. (1)
محققا خدا توبه آنهایی را می‌پذیرد که عمل ناشایسته را از روی نادانی مرتکب شوند و پس از آن به زودی توبه کنند، البته خدا آنها را می‌بخشد و خدا (به مصالح خلق) دانا و آگاه است.
یعنی توبه برای گناهکارانی است که به واسطه جهالت، عمل بدی انجام داده‌اند، و توبه مربوط به عواقب گناه است بواسطه جهل، نه مربوط به حین گناه.
مثلاً فردی که به علت بالارفتن سن، غصه جوانی از دست رفته و اشتباهاتش را می‌خورد، که به جهالت، چه کارهای اشتباهی که انجام دادم !! و به دلیل اینکه مضطر شده است، توبه می کند.
حکایت:

امام صادق علیه السلام فرمودند:گروهى نزد پيامبر خدا آمدند و او را به مرگ سعد بن معاذ خبر دادند، پيامبر با اصحاب براى تجهيز سعد حركت كردند! حضرت با پاى برهنه و بدون عبا دنبال جنازه حركت كردند، سپس گاهى طرف راست جنازه را بر دوش مى گرفتند و گاهى طرف چپ را تا به قبر رسيدند. پيامبر وارد قبر شد و با دست مباركش لحد چيد و از اصحاب مى خواست كه سنگ و خاك به حضرت دهند تا روزنه هاى بين لحد را بگيرد؛ چون فارغ شدند و خاك روى لحد ريخته شد و قبر به طور كامل بسته شد….
در آن لحظه مادر سعد از گوشه اى فرياد برداشت: اى سعد! بهشت بر تو گوارا باد، ولى پيامبر فرمودند: اى مادر سعد! مطلبى را بر پروردگارت در مورد فرزندت اين گونه يقينى نسبت مده، زيرا فشار سختى به سعد وارد شد!!
چون پيامبر و مردم از دفن سعد برگشتند، مردم گفتند: اى پيامبر خدا! كارى را از شما در مورد سعد ديديم كه بر كسى نديديم؟ فرمودند: در اين حالت به فرشتگانى كه به تشييع آمده بودند اقتدا کردم.
در تشييع جنازه دستم در دست جبرئيل بود، آنچه او انجام داد من انجام دادم.
مردم گفتند: وقتی شما لحدش را چيدید، چرا فرمودید: فشارى سخت بر او وارد شد؟!
حضرت فرموند: زيرا با خانواده اش بداخلاق بود!(2)
ویا در قرآن می‌فرماید : کسی می تواند گوشت میته را بخورد که شرایط اضطرار آن را، خودش ایجاد نکرده باشد.
إِنَّمَا حَرَّمَ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةَ وَالدَّمَ وَلَحْمَ الْخِنْزِيرِ وَمَا أُهِلَّ بِهِ لِغَيْرِ اللَّهِ ۖ فَمَنِ اضْطُرَّ غَيْرَ بَاغٍ وَلَا عَادٍ فَلَا إِثْمَ عَلَيْهِ ۚ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ. (3)
به تحقیق، خدا حرام گردانید بر شما مردار و خون و گوشت خوک را و آنچه را که به اسم غیر خدا کشته باشند، پس هر کس که به خوردن آنها محتاج و مضطر شود در صورتی که به آن تمایل نداشته و (از اندازه رمق) تجاوز نکند گناهی بر او نخواهد بود (که به قدر احتیاج صرف کند که) محققا خدا آمرزنده و مهربان است.

7.معرفت به مضطرٌ الیه:
مضطر الیه یعنی چیزی که اضطرار به سوی اوست.
مثلاً امام زمان علیه السلام .
من تا مضطر الیه را نشناسم، چگونه می توانم به آن مضطر شوم؟  مثلاً می پرسند: به چه چیزی مضطر شدی؟ می گویم : نمی دانم!!
این نشدنی است! یعنی ما تا امام را نشناسیم، چطور می توانیم به امام مضطر شویم!! فلانی پدرش را بیشتر قبول دارد، تا امامش! چون پدرش را فاعل می داند!!
یعنی چون علم و معرفتی به مضطر الیه ندارد، لذا دردی در خودش احساس نمی کند، و وقتی کسی، دردی نسبت به مضطر الیه نداشته باشد، پس مضطر نشده است .

8.باید دائم در حال کار باشی:
کسی که فرزندش در حال مرگ است چطور از این بیمارستان به آن بیمارستان می‌ رود! ( یعنی دائم در کار است بدلیل آن اضطراری که دارد ).
در مقام اضطرار چیزی به نام راحت طلبی، بیکاری، تنبلی و… حتی برای چند لحظه وجود ندارد! اگر دیدی اینها هست (حتی برای چند لحظه) یعنی فرد به اضطرار نرسیده !!
بی حالی، بی حوصلگی، شکم بارگی،… اینها همه دافع اضطرار هستند . مضطری که حتی چند ثانیه یک گوشه (بی کار) بنشیند، وجود ندارد!
متاسفانه تلاشهای ما به گونه ایست که به اضطرار نرسیم!! یعنی، در تمام کارهامان، به نحوی بدنبال راه فرار می گردیم!!
مثلاً فلانی می گوید: آیا می شود نماز شب را دو رکعت خواند؟! می شود نماز شب را خوابیده خواند؟!
و اگر می‌گویند: فلان مشکل با خواندن زیارت عاشورا حل می شود، می گوید: راه ساده تر ندارد ؟!
اینها باعث می‌شود به اضطرار نرسیم ، به عبارتی اضطرار اصلاً تنبلی بردار نیست و مضطر واقعی، با آرامش نه تنها آرامش نمی‌گیرد بلکه آرامشش بهم می ریزد!!
مضطر واقعی امیر عالم علیه السلام هستند، آن بزرگوار چقدر از خواب لذت بردند؟ چقدر از خوراک لذت بردند؟ ولی در لذت نماز، حتی توانستند تیر از پای مبارکشان درآورند.
مضطر واقعی امام زمان علیه السلام هستند که لحظه‌ای بی کاری ندارند؛ و تو نمی‌توانی به ایشان نزدیک شوی، در حالیکه دائم دنبال این هستی که یک جوری از زیر کار شانه خالی کنی.
به لذت های دنیا اگر کسی دلبستگی پیدا کند، او مضطر نیست.
البته نیّت در این راه بسیار مهم است: مثلاً فلانی استراحت می کند تا بتواند درست خدمت کند ، نه آنکه استراحت کند چون خوشش می آید! و یا کسی که یک خانه بزرگ می خواهد، که در آن به خلق خدا خدمت کند و در آن ، از امام زمان علیه السلام بگوید؛
ولی بعضی‌ها می‌گویند خانه بزرگتر را می‌خواهیم برای خودمان که راحت تر باشیم!! اینها مضطر نیستند.
از طرف دیگر، فلان شخص، ساده ترین و فقیرانه ترین زندگی را برای خودش درست کرده، که تماماً برای تعریف مردم می باشد ! این چه زهد و چه ساده زیستی است؟! این هم به درد نمی خورد. لذا نیت بسیار مهم است .
و یا مثلاً آن کسی که می‌گوید: من مضطر امام زمان هستم، ان‌شاءالله آقا بیایند، تا ما شیعیان پروبال بگیریم! با آن کسی که، بگوید: ان شاالله آقا بیایند تا قلب نازنینشان از این فشار بیرون آید، این دو خیلی با هم فرق دارند! و دومی مضطر واقعی می باشد.

منابع:
1.نساء – 17

  1. بحارالانوار ج6 ص220 ح14

    3.بقره – 173

جلسه چهارم
مضطر شدن یک درجه و رتبه خدایی است .
مضطر شدن – بسته به تحقق شرایطش –  در هر جایی و برای هر کسی می تواند جاری شود.  همانطور که وقتی مادری برای بچه اش مضطر می شود (به هر دینی که باشد) شرایط اجابت دعا را پیدا می کند .
بیان برخی از اقسام مضطر:
1. مضطر مقام (منظور مقام‌های دنیوی نیست)
مثلا کسی مضطر مقام مصلین (نمازگزاران) است، و دوست دارد که توفیق نماز شب به او داده شود.
ویا کسی که دوست دارد مضطر اطعام فقرا باشد.
2. مضطر مال ( منظور مال حلال است، نه حرام! زیرا مال حرام استجابت ندارد)
شخصی نزد امام صادق علیه السلام رسید و عرض کرد: آقا جان من پول می خواهم آیا این دنیایی است؟ حضرت فرمودند برای چه می خواهی؟ عرض کرد: تا دستم را جلوی کسی دراز نکنم و به دوستانم بدهم و برای اهل و عیالم دست باز بگیرم. آیا این دنیای است؟ حضرت فرمودند: نه، این آخرتی است.
3. مضطر دنیا (نه حُبّ دنیا)
مثلاً خانواده ی آقا سید کریم پینه دوز، مضطر دنیا شد وقتی که وسایلشان را بیرون ریختند و دیگر جایی نداشتند که بروند و همان لحظه امام زمان علیه السلام تشریف آوردند و نهایتا برای ایشان، خانه ای تهیه شد!
در اینجا مضطرالیه فقر است؛ و خود آن فرد هم نباید در به وجود آوردن آن دخیل باشد، و همچنین نباید در برطرف کردن آن هم کوشا نباشد، که اگر در این حالت مضطر شود، دعایش برآورده می شود.
4.مضطر آخرت:
اینان همه کار می کنند چون در امر آخرتشان به اضطرار رسیده اند، مثلاً نماز و روزه های قضا شان را درست می کند، حق الناس ها را پرداخت می‌کنند، و….
اگر مضطر واقعی دعا کند، اگر جواب نگیرد، نعوذباللّه آیه قرآن مشکل دارد! لذا باید روی این قضیه کار کرد، که ریشه بسیاری از مشکلات حل خواهد شد، چنانچه ریشه ظهور نکردن، امام زمان علیه السلام هم همین است!
همه ما می‌دانیم که مضطر وجود امام هستیم، و ما نیز در شروع این غیبت دخالتی نداشتیم، و الحمدلله نه از بنی عباس و نه از بنی امیه هستیم!!
ولی اشکال این است که ما برای ظهور حضرت یا ،کار نمی کنیم یا کم کاری میکنیم یا یه وقتایی کار میکنیم و خلاصه اهل کار موثر و دائم خستگی ناپذیر نیستیم…
که اگر کار کنیم، اگر حکمت الهی این باشد که، فعلاً ظهور نباشد! سهم ما را در کمکی که در امر ظهور کرده‌ایم، خواهند نوشت! و ما می توانیم به فرج شخصی برسیم. مثل آقا سید کریم ها.
پس اگر  «هرمضطری دعا کند، مضطرالیه همان قسم اضطرارش محقق می‌شود»؛ به عبارتی اگر واقعاً مضطر هر چیزی شوی، اگر دعا کنی، آن چیز محقق می شود.
اضطرار حکمت خداوند است و اگر محقق شود اجابت قطعی است. چنانچه در کربلا بعد از شهادت شهزاده علی اصغر علیه السلام جناب جبرئیل نازل شد و به امام عرض کرد: خداوند هرچه می خواست به تو بدهد، را داد!! از این به بعد اگر می‌خواهی ادامه نده! (البته در مقتل دیگری، طوماری نزد حضرت می آید) و اگر اراده کنی همه چیز بر می‌گردد! و از آن به بعد قضیه تسلیم به حکمت الهی امام علیه السلام بوده است.
علت اینکه هر مضطری، اگر دعا کند «یکشف السوء» خواهد شد، به جهت آن است که این قاعده، از سنن الهی است و قرآن می فرماید: «لَن تَجِدَ لِسنت الله تحویلاً». (1) (و این «لَن» نفی ابد است و امکان ندارد سنت الهی تغییر نماید.)

دو اصطلاح داریم:
۱-  «مَن مِنهُ الوجود»: که منظور خداوند است.
۲-  «ما بِهِ الوجود»: آن کسی که وجود بخاطر او، وجود شده.

قاعده کلی: طبق روایات رسیده از اهل بیت علیهم السلام که فرمودند: «طوری زندگی کنید که نه به خاطر عشق ما عبادت را رها کنید و نه بخاطر عبادت ما را رها کنید
آنکه فقط به (مَن منه الوجود) چسبیده و به ذکر و دعا و نماز و روزه اکتفا کرده، و با امام و حجت حق کاری ندارد، قطعاً زمین می‌خورد!
و بر عکس آنان به خیال خام خود می گویند: من فقط با امام زمان علیه السلام (ما به الوجود) هستم و با دعا و نماز و روزه و عبادت و…کاری ندارم! این شخص هم حرف بی ربطی می‌زند.
حال آیا می توان فقط مضطر خداوند (من منه الوجود) بود، بدون توجه به امام زمان علیه السلام (ما به الوجود)؟
این امر هم نشدنی است! یعنی خدای بدون امام زمان، کسب نمی شود، و به عبارتی سرکار شیطان هستی!! ولو آنکه میلیاردها ذکر بگویی و نماز بخوانی.
بحث در این است، که اگر انسان بتواند مضطر  «ما بِهِ الوجود» شود، تمام مقامات و اضطرارات، یکجا به او داده می شود‌؛ به عبارتی اگر کسی مضطر امام زمان علیه السلام شود، کلید تمام مصائب، راه حلّ همه مشکلات و درمان همه دردها، یکجا (به عنوان کمترین چیز) به او داده می شود!!
به عبارتی شما مضطر کسی شدی که تمام اضطرار ها در او جمع است. یعنی تو مضطر ِ مضطر حقیقی شدی‌!!
و اگر تو مضطر واقعی «ما به الوجود» شوی،  «من منه الوجود» هر آنچه که دارد را به تو خواهد داد.
چنانچه در ادعیه شریف داریم:
یا مجیب الدعوة المضطرین… (2)
ای اجابت کننده دعای شخص درمانده…
و أنت يا رب الذي تکشف الضر و تجيب المضطر اذا دعاک و تنجي من الکرب العظيم… (3)
و تو اي پروردگار من خدائي هستي که گرفتاري و بدحالي را برطرف سازي، و بي چاره را جواب دهي آنگاه که تو را بخواند، و مي رهاني از اندوه و سختي بزرگ…
اللّٰهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِاسْمِكَ الَّذِي إِذا سَأَلَكَ بِهِ الْمُضْطَرُّ كَشَفْتَ مَا بِهِ مِنْ ضُرٍّ… (4)
خدایا از تو می‌خواهم به نامت، نامی که وقتی درمانده‌ای تو را به آن بخواند، زیانش را برطرف کنی…
پس اگر دعاهای اضطرار را هم بخوانی، حتما چیزی به تو خواهد رسید. و مثلاً آن کسیکه زیارت عاشورا را با دعای علقمه می خواند چیزهای بسیاری می گیرد.
پس اگر کسی دنبال این می‌گردد، که دنبال چیزی نگردد! باید بیاید و دنبال امام زمانش بگردد!! که آنگاه همه چیز در به در و مضطر، دنبال او می گردد!
چرا؟ چون این فرد مضطر امام زمان علیه السلام است. حتی اگر ادای آن را هم درآورد (باز هم خداوند به او جواب می‌دهد) یعنی تو ادا درآور، خوب به حسابت می‌ریزند!!
متاسفانه ما تا حالا حتی یک بار هم ادای اضطرار، برای امام زمان علیه السلام را در نیاورده ایم!
پس باید در هر روز یک وقتی بگذاریم برای اضطرار برای ظهور امام زمان علیه السلام! حال می خواهد هر وقت از روز باشد و به هر اندازه باشد، حتی روزی یک دقیقه! طبق سنت الهی امام زمان علیه السلام عنایت می فرمایند و ضمناً آرام‌ آرام قلب به اضطرار برای امام عادت می کند (زیرا آنچه این قلب تاکنون مضطرش بوده دنیایی بوده) و بعد از آن متوجه می شوی که بقیه اضطرارها برای این قلب کمرنگ می شود.
حضرت علي علیه السلام به رمیله که یکی از شیعیان خاص آن حضرت است و مریض شده بود، فرمود: ای رمیله دچار تب شدیدی شدی و سپس مقداری سبکی احساس کردی و به مسجد برای نماز آمدی؟
گفت : بلی ای سرور من، از کجا دانستید؟ فرمود:
ای رمیله، زن و مرد مؤمنی نیست که مریض شود، مگر اینکه ما به خاطر مریضی او مریض می شویم، و هر گاه محزون گردد ما به خاطر حزن او محزون می شویم، و هر زمان دعا کند ما به دعای او آمین می گوییم ، و وقتی ساکت باشد ما برای او دعا می کنیم، و هر کجا در مشرق و مغرب مرد و زن مؤمنی باشد، ما با او هستیم.(5)
امام زمان علیه السلام هم همینطور هستند.
تمام غم و غصه و دردهای شیعیانشان در تمام دنیا مال ایشان می‌باشد. اینقدر که امام برای دردهای ما غصه می خورند، ما خودمان غصه نمی خوریم!! لذا درد همه شیعیان جهان الان روی دل نازنین حضرت می باشد، ضمن آنکه حضرت عاقبت آن را می دانند و ما آن را هم نمی دانیم…
تمام دردهای ناشی از ظلم به شیعیان در تمام قرون یکجا در دل حضرت، وجود دارد و سنگینی می‌کند. حتی دردهایی که ما نمی دانیم، مثلاً درد جهالت انسانها،  که اصلاً برای ما درد نیست! ولی روی دل آقا وجود دارد.
لذا کسی که مضطر حضرت می شود، اولین چیزی که به او می‌دهند، این است که یک جا از تمام دردها معاف می شود!
اشرف مخلوقات به امام حسین (قبل از واقعه کربلا) فرمودند: … من اصحابک لا یجدون الم مس الحدید.(6)
یاران فداکار تو در زیر ضربات شمشیر و نیزه دشمن احساس درد نمی کنند.
چرا یاران امام حسین علیه السلام احساس‌ درد آهن نکردند؟ چون مضطر امام زمانشان بودند، ولی امام حسین علیه السلام درد تک تک آنها را می کشیدند.
و یا در حکایت «مرد صابونی»، چرا ناگهان داخل آب فرو رفت؟ چون یک لحظه مضطر صابونهایش شد! و اضطرارش از امامش برداشته شد!!
آنکه می‌خواهد روی آرامش واقعی را ببیند، باید فقط مضطر امامش باشد. پس فرق است بین کسی که نیمه شب جهت نماز شب بیدار می شود، با کسی که می‌گوید شنیده ام در سحر دعا رد نمی شود، لذا من بلند می شوم تا برای ظهور امامم دعا کنم!
به آنکه برای خواندن نمازشب بیدار شده ممکن است آخرت بدهند، ولی برای طلب دنیا هم باید مضطر شود! ولی آنکه برای حضرت مضطر می شود، به او دنیا، عقبی و… همه چیز را یکجا می دهند!! ضمن اینکه توان می‌یابد تا دردهای بقیه را هم درمان نماید.

اضطرار خرق حُجُب می کند:
حال یکی اضطرارش به دنیا است، لذا برایش خرق حجب دنیوی می شود و زود به حاجاتش می رسد.
به عبارتی یکسری قوانین است که دارد می آید دست و پای تا تو را ببندد! (مثلاً بی پولی و بیماری و…). اینها حجاب هستند؛ مثل بیماری، که حجاب بین تو و سلامتی توست و…! اینها را با اضطرار می توان از بین برد.
حصول «اذا دعاهُ» به شرط اضطرار است.و اگر در هنگام دعا، اضطرار باشد، کشف سوء از طرف خداوند قطعاً خواهد بود.
حال چرا ما تا حالا امام زمان علیه السلام را ندیدیم؟ چون ما مضطر واقعی امام نشدیم.

متاسفانه دشمنان ما، خصوصاً یهود دارد کاری می‌کند که ما از اضطرار واقعی دور شویم. ما داریم مضطر زنگ موبایلهامان می شویم!!
یهود روی اضطرار کار کرده و دارد موضوع اضطرار را برای ما عوض می کند!!

منابع:
1.احزاب – 62

2.مفاتیح الجنان، دعاي علقمه
3.مفاتیح‌الجنان، دعا در غيبت امام زمان.
4.الکافی ج2 ص564
5.بحارالانوار ج26 ص154
6.بحارالأنوار ج45 ص80

جلسه پنجم
نور اضطرار به امام زمان ، اگر به محیط اجتماع و جامعه بتابد، منجر به ظهور منجی می شود.
اضطرار در باب شخصی نیاز به تمرین های زیادی دارد. این تمرین ها بعضاً دستوراتی است که از طرف خداوند متعال به انبیاء خودش، وارد شده.
برخی از آن تمرینها عبارتند از:
1.قناعت (پرهیز از اسراف)
از عواملی است که انسان را مضطر امام زمان علیه السلام می نماید و آن را باید تمرین نمود، قناعت است. مثلا در آب وضو هم باید قناعت کرد(قناعت در اینجا یعنی اسراف نکردن که اسراف مبطل باطن نورانی وضو است)، نوری که از آب وضو برای انسان ایجاد می شود می تواند تا جایی پیش برود، که انسان دست جلوی هیچ کسی دراز نکند!!
2. تضرع :
وَعَظَ اللَّهُ تَعَالَى بِهِ عِيسَى‏:
يَا عِيسَى ادْعُنِي دُعَاءَ الْحَزِينِ الْغَرِيقِ- الَّذِي لَيْسَ لَهُ مُغِيثٌ يَا عِيسَى سَلْنِي وَ لَا تَسْأَلْ غَيْرِي فَيَحْسُنَ مِنْكَ الدُّعَاءُ وَ مِنِّي الْإِجَابَةُ وَ لَا تَدْعُنِي إِلَّا مُتَضَرِّعاً إِلَيَّ وَ هَمُّكَ هَمّاً وَاحِداً فَإِنَّكَ مَتَى تَدْعُنِي كَذَلِكَ أُجِبْكَ.
خدای متعال به حضرت مسیح موعظه فرمود:
اى عيسى! مرا بخوان مانند انسان محزون در حال غرق شدن كه هيچ فریادرسى برايش نيست. اى عيسى! از من بخواه و از غير من نخواه، تا از تو دعاى نيك بر آيد و از من اجابت، دعا مكن مگر با حالت تضرع و تمام همتت را صرف اين امر بنما، كه هر گاه اين گونه مرا خواندی، تو را اجابت خواهم نمود. (1)
اگر باب تضرع در دعا برای انسان باز شود انسان می تواند آن اضطرار را عملی کند، و این را بدانیم:
آن کسی که در شبانه روز در نماز و دعاهایش تضرع ندارد قساوت قلب پیدا می کند (زیرا تضرّع دافع قساوت قلب است).
قساوت باعث می شود نفس اصطلاحاً پُف کند (مغرور شود) و اینجاست که خداوند به تو بلا می دهد، تا تضرع کنی، تا اینکه غرور نفست بشکند! و پُفِت بخوابه و گرنه خدا نیازی به اینکه من و تو را غرق مصیبت و درد و بلا ببیند نداره…
اینها همش برای اینست که من وتو بتوانیم راه بیفتی و به خدا نزدیک شویم.
امام صادق علیه السّلام فرمودند:
المغرور فی الدّنیا مسکین، و فی الآخرة مغبون، لانّه باع الافضل بالادنى
انسان مغرور (فریفته به دنيا) در دنیا بیچاره است و در آخرت زیانکار! زیرا که متاع بهتر را (آخرت) به چیز پست تر (دنیا) فروخته است.
ولا تعجب من نفسک، فربّما اغتررت بمالک و صحّة جسمک، لعلّک تبقى
و به خودت مغرور نشو، چه بسا که مغرور شوی به مالت و سلامت جسمت و گمان کنى که همیشه در دنیا خواهى بود.
و ربّما اغتررت بطول عمرک و اولادک و أصحابک، لعلّک تنجو بهم
و چه بسا باشد، که فریفته شوى به درازى عمر و بسیارى اولاد و اصحابت و گمان برى که شاید به ایشان نجات یابی.
و ربّما اغتررت بحالک و منیتک، و أصابتک مأمولک و هواک، و ظننت انّک صادق و مصیب
و چه بسا باشد که فریفته شوى به حال خود و به آرزوهایت که به آنها رسیده‌اى و گمان کنى که در آنها صادق بوده‌اى.
و ربّما اغتررت بما ترى الخلق من النّدم على تقصیرک فی العبادة، و لعلّ الله تعالى یعلم من قلبک بخلاف ذلک
و چه بسا که فریفته شوى به آن چه دیگران از تو می بینند در اظهار ندامتت در کوتاهی عمل در عبادت، و حال آن که خداوند عالم می داند که در دل تو، خلاف آن است که از تو بروز کرده.

و ربّما أقمت نفسک على العبادة متکلّفا، و الله یرید الاخلاص
و چه بسا باشد که تو در عبادت، خودت را به سختی بیندازی، در حالیکه خداوند از تو اخلاص در عمل را خواسته (نه زیادی عمل).
و ربّما افتخرت بعلمک و نسبک، و أنت غافل عن مضمرات ما فی غیب اللّه)
وچه بسا باشد تو که فخر کنى، به علم و نسب خود و در حالیکه غافلی از اینکه خداوند، چه چیزی در غیب برایت دیده است.
و ربّما تدعو اللّه، و أنت تدعوا سواه
وچه بسا باشد که (فکر می کنی) خدا را می خوانی درحالیکه غیر خدا را می خوانی.
و ربّما حسبت انّک ناصح للخلق، و أنت تریدهم لنفسک ان یمیلوا إلیک
و چه بسا باشد که به اعتقاد خودت تو ناصح مردم هستی و برایشان خیر خواهی و در حالیکه غرض تو این است که به تو مایل شوند.
و ربّما ذممت، و أنت تمدحها على الحقیقة
و چه بسا که مذمت نفس خود کردی در حالیکه در حقیقت نظرت مدح خودت بوده است.
و اعلم انّک لن تخرج من ظلمات الغرور و التّمنّى، الاّ بصدق الانابة الى الله تعالی…
بدان:
قطعا هرگز تو از تاریکی های غرور و آرزوهاى نفس، بیرون نمی روی مگر به انابه (گریه و تضرع) صادقانه و حقیقی به درگاه خداوند…. (2)
خلاصه اگر می خواهی پُف نفست بخوابد و کار دستت ندهد! باید «صادقانه» در مقابل خداوند «تضرع» نمایی.
در روایتی اشرف مخلوقات به اصحاب فرمودند:
من آیه ای از قرآن می‌خوانم و شما ابتهال (منظور همان تضرع و انابه است) نمایید؛ همه گریه کردند مگر یک جوان که گفت: نمی توانم! حضرت فرمودند: سعی کن انجام دهی و تباکی کن! که خداوند آن را هم قبول می کند! (این همان بذر پاشیدن است.)
جوانان اگر در جوانی با تضرع مانوس شوند، به احتمال زیاد در همان جوانی با امام زمانش مرتبط می شود.
علت آن است که جوان شادابی روح و قدرت بالایی در عبادت دارد (که اشرف مخلوقات فرمودند: شما فقط بذر بپاشید حتماً سبز می شود) و اگر بتواند تاریکی‌های وجودش را با تضرع بشکند، می تواند بشود آنچه که مرحوم فشندی(ره) فرمودند: که در عرفات وقتی حضرت، در چادر نون و ماست میل می فرمودند، چهار تا جوان آمدند که تازه پشت لب هایشان داشت سبز می شد! (کنایه از سن کم ایشان) که حضرت فرمودند: بروید خیمه تا من بیایم!
منصور بن یونس به امام صادق علیه السلام، عرض کرد: آقا ما کاری بکنیم، که در نماز واجب گریه کنیم؟ حضرت فرمودند:
قُرَّة عَین واللّه، (نور چشم است بخدا)
إذا کانَ ذلِک فَذکُرنی عِندَه (اگر اینطوری شد مرا یاد کن در آن حالت)
پس «تضرع» یک اکسیر است که تمام تاریکی ها را می برد (تمام مشکلات جسمی و روحی را درست می کند!)
ولی شیطان نمی گذارد تضرع نمایی.
لذا آدمهای حسابی مناجات و عباداتشان (خصوصاً نماز شبشان) بیشتر در خلوت است، زیرا تضرّع را واجبِ زندگی خود میدانند!!
متاسفانه بعضی منتظر هستند حال تضرع خودش بیاید، که البته معلوم نیست از کجا خواهد آمد!
لذا باید شرایطش را فراهم کرد. مثلاً برای نماز شب:
زودتر بخواب تا خواب آلوده نباشی ، و وقتي از خواب بلند می‌شوی یک چیز مختصری متناسب با طبع جسمی ات بخور که بدن بفهمد بیدار شده و در عبادت با تو راه بیاید.
در زمانهای قدیم بعضی از علماء برای اینکه فرزندانشان را با بیداری و عبادت در سَحَر مانوس کنند برایشان خوراکی که دوست داشتند (بعنوان جایزه و تشویق بیدارشدن) مثل نخود و کشمشی یا مثل آن تهیه می‌کردند و می‌گفتند: اینها مال شماست، به شرط آنکه سحر بلند شوی، می توانی بخوری!
پس ابتدا باید کودکِ نفس را تربیت نمود، زیرا در حالت عادی، نفس نمی‌خواهد از بستر بلند شود و تهجد نماید! لذا باید آن را عادت داد.
خلاصه با کودک نفست راه بیا، تا او را به تضرع بیندازی! که اگر با تضرع مانوس شد، یک عمر در خدمت پیشرفت روحی تو است، آنطور که می خواهی.
واِلاّ زندگی آنطور به تضرع درمی آوردت، که خودش می‌خواهد!!
در سحر نسیمی هست که موجب طول عمر می‌شود، ضمن آنکه برکات عجیبی دارد.

دو چیز طبق آیات و روایات ما انسان را به مقام محمود می رساند:
۱-نماز شب
۲-زیارت عاشورا
این دو اکسیر است، که نمی توان بدون آنها، به امام زمان علیه السلام و رضایت خداوند متعال رسید!
حال اگر چاشنی این دو گوهر،  «تضرّع» بود آنچنان می‌شود که: صاحب آن نیاز ندارد که دیگر جلوی احدی دست دراز کند!
پس اگر تضرع را تمرین کنیم، درجه آن آرام آرام در انسان بالا می رود.
آدم حسابی ها ، در تمام نمازها و ادعیه و…تضرع را دارند. اینها به تضرع خو گرفته اند و جزو لاینفکی از عبادتشان شده است!
اولیاء الهی «غفلت عارضی» دارند! که نباید گول بخورند و باید سریع برگردند:
إِنَّ الَّذِينَ اتَّقَوْا إِذَا مَسَّهُمْ طَائِفٌ مِنَ الشَّيْطَانِ تَذَكَّرُوا فَإِذَا هُمْ مُبْصِرُونَ.(3)
چون اهل تقوا را از شیطان وسوسه و خیالی به دل فرا رسد همان دم خدا را به یاد آرند و همان لحظه بصیرت و بینایی پیدا کنند.
یعنی وقتی که غفلت عارضی برای اهل تقوی پیش می‌آید، نباید باعث شود که دیگر بنشیند و بگوید:
من دیگر بدرد نمی خورم! خیر، بلکه باید سریعاً برگشته و ادامه دهد.

منابع :
1.ترجمه عدة الداعي ص252
2.ترجمه مصباح الشيعة ص239
3.اعراف – 201

جلسه ششم
ماجرای اضطرار در بعضی از نوشته های علما به عنوان کلید ظهور یاد شده، و در آخر هم، همه به اینجا خواهیم رسید! چرا که این خانه ی آخر است‌؛ و خوش به حال آنکه زودتر بفهمد و زودتر برسد! و هر کس هم نفهمد حالیش می کنند و می آورندش!!
از آثار اضطرار این است که برای فرد مضطر اخلاص می آورد، ولی اگر این اضطرار اجباری بود ، باید بدانیم که اخلاص ناشی از اضطرار اجباری دوام ندارد.
اگر دوام داشته باشد فقط مربوط به اموات گناهکار است که بالإجبار در عالم قبر مضطر شده اند.
یعنی ما هیچ یک از اموات گناهکار را نداریم که بگوید، دیگه بس است ما خدا وکیلی مضطر شدیم و قبول داریم گناهکار بودیم، لذا می خواهیم برگردیم تا جبران کنیم!! و این امر نشدنی است. البته اضطرار اجباری به کار اموات گناهکار نمی آید، زیرا اگر این اضطرار از آنها برداشته شود دوباره به اعمال زشتشان بر می گردند!
همانطور که قرآن می فرماید:
بَلْ بَدَا لَهُمْ مَا كَانُوا يُخْفُونَ مِنْ قَبْلُ ۖ وَلَوْ رُدُّوا لَعَادُوا لِمَا نُهُوا عَنْهُ وَإِنَّهُمْ لَكَاذِبُونَ. (1)
بلکه (وبال) آنچه پیش از این پنهان می‌داشتند بر آنها آشکار شده و اگر بار دیگر هم (به دنیا) برگردند باز همان اعمال زشتی را که از آن نهی شدند اعاده خواهند کرد، و آنان دروغ می‌گویند.
یکی از مشخصات اضطرار اجباری این است که خداوند آنرا لاأقل برای یکبار هم که شده برای همه پیش می آورد، ولی این دلیل بر آن نیست که اخلاص دائم ایجاد کرده و به اصطلاح آدم ساز باشد ، بلکه این از باب اتمام حجت است، که برای همه افراد پیش می آید.
البته این نوع اضطرار برای مومنان حقیقی نیست…

سند هایی از قرآن، که نشان می دهد،
اضطرار اجباری، اخلاص موقت می آورد:
1. حَتَّىٰ إِذَا كُنْتُمْ فِي الْفُلْكِ وَجَرَيْنَ بِهِمْ بِرِيحٍ طَيِّبَةٍ وَفَرِحُوا بِهَا جَاءَتْهَا رِيحٌ عَاصِفٌ وَجَاءَهُمُ الْمَوْجُ مِنْ كُلِّ مَكَانٍ وَظَنُّوا أَنَّهُمْ أُحِيطَ بِهِمْ ۙ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ لَئِنْ أَنْجَيْتَنَا مِنْ هَٰذِهِ لَنَكُونَنَّ مِنَ الشَّاكِرِينَ. *  فَلَمَّا أَنْجَاهُمْ إِذَا هُمْ يَبْغُونَ فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ… (2)
تا آن‌گاه که در کشتی نشینید و کشتی با باد ملایمی سرنشینان را به حرکت آرد و آنها بدان شادمان و خوشوقت باشند ناگاه باد تندی بر کشتی بوزد و سرنشینان از هر جانب به امواج خطر در افتند و خود را در ورطه هلاکت ببینند آن زمان خدا را به اخلاص و دین فطرت بخوانند که (بار الها) اگر ما را از این خطر نجات بخشی دیگر همیشه شکر و سپاس تو خواهیم کرد.* اما پس از آنکه خدا از غرق نجاتشان داد باز در زمین به نا حق ظلم و ستمگری آغاز کنند….
(یعنی اخلاص موقت ایجاد شده و تمام شده است.)
2.فَإِذَا رَكِبُوا فِي الْفُلْكِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ إِذَا هُمْ يُشْرِكُونَ. (3)
این مردم مشرک چون به کشتی نشینند (و به دست امواج خطر افتند در آن حال) تنها خدا را به اخلاص کامل در دین می‌خوانند، و چون از خطر دریا به ساحل نجاتشان رساند (باز به خدای یکتا) مشرک می‌شوند.
3. وَإِذَا مَسَّكُمُ الضُّرُّ فِي الْبَحْرِ ضَلَّ مَنْ تَدْعُونَ إِلَّا إِيَّاهُ  فَلَمَّا نَجَّاكُمْ إِلَى الْبَرِّ أَعْرَضْتُمْ ۚ وَكَانَ الْإِنْسَانُ كَفُورًا.(4)
و چون در دریا به شما خوف و خطری رسد در آن حال به جز خدا همه آنهایی که به خدایی می‌خوانید از یاد شما بروند، و آن‌گاه که خدا شما را به ساحل سلامت رسانید باز از خدا روی می‌گردانید، و انسان بسیار ناسپاس است.
اگر اضطرار اجباری برای کسی درست شود و بتواند آن را به اضطرار اختیاری تبدیل نماید (یعنی بشود مضطر مورد خطاب در آیه امن یجیب المضطر اذا دعاه….)، چون اخلاص اختیاری ایجاد می کند، قطعاً اجابت دعا را بدنبال دارد.
با عنایت به این آیه مضطر واقعی کسی است که به دعا (اذا دعاه..) و حرکت وجودی اش، سوء و بدی از او دفع می‌شود والا اضطرارش «توهّمی» است، یعنی فکر می‌کند مضطر شده
زیرا اگر اضطرار واقعی باشد بدون استثنا همان لحظه کشف سوء رخ می دهد.
به عبارتی دیگر:
آنکه به واقع مضطر شده اگر دعا کند و حرکت وجودی در وجودش ایجاد شود (یعنی حال داشته باشد برای جبران اضطرارش کاری کند، مثلاً دعایی بخواند، نمازی بخواند،…) در او اخلاص اختیاری ایجاد می‌شود، و چون هم سنخ با امام‌ مضطر می‌شود، لذا تقرب به ساحت ایشان برایش ایجاد می‌شود، چرا که گفتیم سنخیت تقرب می آورد، و از آنجایی که مبحث اضطرار ، بسیار مرتبط با ظهور است اگر کسی به مقام اضطرار دست یابد ، بعید نیست قبل از فرج عام به فرج خاصه مفتخر گردد.
امّا اگر من اضطراری جهت امر ظهور در وجودم نبود، درحالیکه امام زمانم مضطر هستند پس یعنی بین ما و ایشان سنخیتی وجود ندارد لذا شاید امام هم از من جزو یارانشان استفاده نفرمایند(چون درد ایشان، درد من نیست)
شاید برای کسی سؤال شود و بگوید ما که دعا می خوانیم…
مجالس وعظ و منبر می رویم،…
چرا اتفاقی نمی افتد؟!!
پاسخ اینست که:
هرچند اینها ممکن است اضطرار معرفتی باشد، ولی اضطرار امام زمانی نیست!!
فرق است بین قلبی که مشغول به عُقبیٰ است و قلبی که مشغول به مولاست ،یکی از ترس جهنم گناه نمیکند ، یکی از ترس اینکه نکنه با این گناه امام زمان غصه بخورد!!!
بین اینها خیلی فرق است.

حرکت وجودی برای تقرب به امام، برای هر کس به دو قسم تقسیم می شود:
1.  قسم اجتماعی
2. قسم شخصی

مثلاً در حرکت وجودی، حضرت زینب سلام الله علیها:
نماز شب و… ، قسم شخصی بی بی زینب علیها السلام بود.
ولی قسم اجتماعی ایشان، این بود که ایشان مادرانه و با رضایت به رضای الهی پا به پای همه ی اسراء آنچنان با صلابت رفتند تا جایی که در جوابت اهانتهای آن ملعون فرمودند: «ما رایت الا جمیلاً» و همچنین والاترین خطبه ها را ایراد فرمودند، و بچه‌ها را با عزت برگرداندند. چرا که ایشان مضطر واقعی امامشان بودند.
اضطرار اگر واقعی باشد همان لحظه جواب می دهد؛ چنانچه در کربلا وقتی برای بار دوم خواستند بدن مطهر امام حسین علیه السلام را زیر سُمّ اسب بگذارند، علیرغم وجود امام سجاد علیه السلام و بقیه بزرگان کربلا ، جناب فضّه ی خادمه درحال اضطرار دعا کرد و چون مضطر شده بود، بلافاصله شیری کنار بدن مطهر امام آمد، و نگذاشت کسی نزدیک بدن مطهر گردد.
یکی از مطمئن ترین و حتمی ترین و سریع الوصول ترین ابواب ورود به دایره عرفانیِ بی بدیلِ انتظار و ظهور و تقرب به حضرت صاحب علیه السلام ، توسل به حضرت حسین بن علی علیه السلام می باشد…
یعنی هر کس برای تقرب به امام زمان دنبال راه نزدیک می گردد، باید از باب الحسین وارد شود و الا اگر مسیرش درست باشد باید مسیر طولانی تری را برود.
زیرا ما نمی توانیم فی المجلس در خودمان اضطرار ایجاد کنیم، در حالیکه سیدالشهدا علیه السلام به نحوی مُقیم مقام اضطرار شد که عرش و فرش از صبر و بلای او مضطر شده و این اضطرار تا قیامت هست و هرکه به ایشان توسل کند به اندازه ی وسعش به مقام اضطرار نائل و وارد می شود.
لذا در یک روضه شرکت کن، مقتلی بشنو و اشکی بریز،… وقتی دلت شکست و مضطر شدی، به امام زمانت وصلت می کنند! و اگر بعداز روضه ، باگناه خودت را خراب نکنی خیلی هم سفت وصلت می کنند.
یعنی چون ما به دنبال سنخیت هستیم، و از طرفی خود امام زمان علیه السلام، بر مصائب جد غریبشان هر صبح و شب می گریند، اگر ما هم همین کار را بکنیم، سنخیت ایجاد می‌شود و چون سنخیت تقرب می آورد، لذا به امام زمان علیه السلام نزدیک می شویم
بدترین‌حالت انسان، عدم اضطرار نسبت به درد زمان زندگیش می باشد!!
مثل کسی که مریض شده و هیچ توجهی به دردش ندارد، در حالیکه این بیماری الان ساده است و او می توانست راحت درمانش کند چون مرضش هنوز حاد نشده است ولی اگر مرضش پیشرفت کند می‌تواند به بیماری‌های صعب العلاج تبدیل شود.
آخر الزمان ، درد هجران حضرت است-و آنکه چون مشغول و سرگرم زندگی است به درمان این درد توجه ندارد آخرش میرسد به جاییکه از شدت دردِ بی توجهی به امام زمانش از حیوان پست تر می شود «کالانعام بَل هم اضل…». چون این فرد از نارسایی وضع موجود دردش نمی آید.
برای آنکه من  بتوانم درد امام زمانم را بفهمم،  ابتدا باید درد خودم را بفهمم(گناه دردِ روح من است، شک درد روح من است، تنبلی درد روح من است)اگر من در درد خودم مضطر شدم بعد تازه می فهمم که امام زمانی هست، تا به ایشان پناه ببرم!!
حالا اگر من درد خودم را هم نمی فهمم، در کنارش درد جامعه را که اصلا نمیفهمم، اینجاست که درد نبود امام زمان علیه السلام را دیگر قطعا نخواهم فهمید.
انسان درد نفهم در آخرالزمان، یعنی یک حیوان و زندگی اوهم جز ارزشهای حیوانی ارزش دیگری ندارد(همه ی تلاش او برای شکم و شهوتش هست تا پیر شود و بمیرد) وقتی منجی ما نیست، چرا ما مضطر نیستیم!!!
[آقای بهجت(ره) می فرمودند: به فردی صاحب مقام الهام، در ورودی حرم ملهم شد که برود از شخص نابینایی که آنجا نشسته بود در مورد امام زمان سوال کند، وقتی پرسید امام زمان کجایند؟ نابینا در پاسخ فرمود: الان حضرت داخل حرم تشریف بردند. با تعجب پرسید تو که نابینایی! مگر چیزی می بینی؟! فرمود: مگر کسی با چشم سر هم چیزی می بیند!!
این فرد نابینا، ظاهراً درد دارد (درد نابینایی)، ولی در واقع این فرد بی درد است!! چون توجهش به درمان عالم است یعنی امام زمان.
او چون به امام زمانش که درمان دردهاست متصل است خودش بلد است دردهای بقیه را درمان کند و همه میدانند آن کسیکه در این دنیا بلد است درد درمان کند که خودش درد دنیا ندارد!!
تو وقتی بلدی درد ناشی از تیغ رفتن به پای بچه ات را درمان کنی، وقتی او گریه می کند، آیا تو هم گریه می کنی؟!
نه، تو می خندی و می گویی چیزی نیست، بیا الان درش می آورم و درستش می کنم.
چرا این طور است؟ چون تو این درد را می شناسی و درمانش را هم میدانی، ولی آن بچه چون این درد را تا حالا نکشیده، لذا گریه می کند!
آنکه درد را می‌شناسد، درد بقیه را هم می فهمد، چرا به او کلید درمان درد بقیه را ندهند!! و به او نگویند که مشکلات بقیه را هم حل کند!! مخصوصاً اگر نگاهش نگاه پدرانه باشد.  (یعنی دنبال مچ‌گیری نیست بلکه دنبال دستگیری است.)
لذا خداوند به این فرد همه ی ابزارها را می‌دهد، تا به داد دیگران برسد و دستگیری نماید.

ما هنوز مضطر نشدیم و گرنه یعنی چی امامِ ما نیست؟
در حالیکه امام صادق علیه السلام فرمودند: چهل روز اگر صبحها ضجه بزنید، امامتان برمی‌گردد!!!
علت این است که من هنوز مضطر نشده‌ام، من این درد را نمی‌فهمم، پس من هم مثل یک پرنده هستم! با این فرق که او دانه می‌خورد و من کباب می خورم!! تفاوت من با او در خوراکم هست!! نه در فهم !!
چرا؟
چون هر دو در باره دردِ نبودن امام زمان نفهم هستیم!!
دو کار را یهود با ما دارد انجام می دهد:
هرچه مادیات و شهوات و نفسانیات در زندگی ما بالاتر بیاید، ما در فهم درد ، نفهم تر می شویم!!
این خاصیت این چیزهاست.
لذا یهود به شما القا می کند که، اگر صبح تا شب پای تلویزیون و موبایل باشی، داری کاری انجام می دهی!! ولی اگر بگویی: من پنج  دقیقه رفتم تا با امام زمانم خلوت کنم، می گویند: این چه کاریه!! این یک کار موهوم است!!
بدانید اگر می‌خواهید در زندگی امروز مضطر امام زمان شوید، حداقل دو کار باید انجام دهید:
1. قناعت
2. خلوت
این دو کار انسان را آباد می کند.
خداوند متعال به تو مال داده، خوب، یک ماشین، یک خانه، یک زندگی،… عزیزم وقتی به حد کفایت داری، بسه دیگه! زیادش نکن!!
زیرا زیاد تر کردن اینها باعث می‌شود، درد نفهمی در وجودت بالا آید!! به عبارتی:
تجملات نفهمی می‌آورد.
– اگر تجملات انسان را امام زمانی می کرد،حضرت علی علیه السلام برای خانه خودش درست می کرد!!
– علت اینکه حضرت علی علیه السلام فهیم ترین آدم کائنات بود، این است که ایشان، به اندازه اکتفا از دنیا بر می داشتند.
قناعت از آن چیزهایی است که ما را از افتادن به دست دجّال نجات می‌دهد!!
این بحث صرفا مادی نیست، بلکه اگر حتی دو تا کتاب از سر چشم و هم‌چشمی اضافه کنی! و یا دو تا قاشق غذا اضافه بخوری همین می‌شود!! یعنی قانع نبودی، پس جاهل می شوی!!!!
برنامه دجال در آخرالزمان این است که ریخت و پاش های تشریفاتی ایجاد کند.
چرا عمر سعد مضطر امامش نشد!!! مگر او امام را  نمی‌شناخت؟
چرا آن ملعون خوب حضرت را می شناخت، ولی بخاطر دنیا (گندم ری) امام را به کشتن داد!
علیرغم آنکه برای امام حسین علیه السلام گریه می‌کرد!!
(یعنی به امامش یقین دارد ولی مضطر امامش نیست.)
لذا قناعت باعث می شود که مضطر امام شوی و برعکس ، دنیا خواهی تو را از امامت دور می کند.
اضطرار را باید تمرین نمود!!
مثلاً نماز ها را تند تند نخوانیم، بلکه با تضرع و ابتهال بخوانیم! چرا که می‌تواند باب بسیار خوبی باشد برای اضطرار.
مولا علی علیه السلام فرمودند: وقتی گرسنه می‌شوید سریع غذا نخورید (چرا که یک مقدار حالت اضطرار به انسان می‌دهد)
اگر پول داری، سعی نکن اولین چیزی که برآورده می کنی خواسته‌های نفست باشد…
به نفس یاد ندهید که از اضطرار فرار کند! می توانی گوشی موبایلت را عوض کنیتا به دردت میخورد، این کار را نکن! یک مقدار با قدیمیه بساز، اینها تمرین‌های خوبی هستند برای اضطرار.
دستور آیت الله میلانی(ره) به طلاب این بود که:
هر روز ده دقیقه با امام زمان خلوت کنید.
و آقا سید عبدالکریم کشمیری (ره)می فرمودند:
با این ده دقیقه خلوت روزانه با امام زمان ، اتصال حاصل می‌شود.
مثل نماز واجب بدانیم این دستور را، با امام زمان علیه السلام خلوت کنیم، که این اُنس و مرابطه و اضطرار می آورد، خصوصاً اگر این خلوت در سحر باشد!! که کمترین اثر آن این است که در دنیا دیگر سختی نخواهیم کشید!!
کسی از امام صادق علیه‌السّلام پرسید چه می‌ فرمایید، درباره‌ی کسی که دارای ولایت امامان است؛ و منتظر ظهور حکومت حق می باشد و در این حال از دنیا می‌رود؟ امام (علیه‌السّلام) در پاسخ فرمودند: «هو بمنزلة من کان مع القائم فی فسطاطه» (5)
یعنی مانند آن است که نزد  امام زمان و در خیمه آقا می باشد!!
علی بن مهزیار در پنج روزی که نزد آقایش بود، چه دردی بهش رسید؟ آنکس که می خواهد قبل از ظهور نزدیک آقایش باشد و دردی به او نرسد راهش این است که گفته شد.

منابع:
1.انعام – 28
2.یونس – 22-23
3. عنکبوت – 65
4.اسراء – 67
5.بحارالأنوار ج52 ص 125

جدیدترین محتوای متنی