صورت جمیع محسوسات در یک قوه جمع میشود که به آن «خیال» میگویند.
وهم از هیچی، یک کوه میسازد! ولی خیال از چیزهایی که حس کرده میسازد.
ذخیرهسازی صورتها در قوه خیال این امکان را فراهم میکند که بقیهٔ قوا اگر به آن نیاز داشتند با رجوع به بایگانی قوه خیال از آن استفاده کنند. (مثلاً آنچه را که چشم دیده، دست لمس کرده و….)
اگر قوه خیال نبود، ما اگر الان یکدیگر را میدیدیم و میشناختیم، در مواجهه بعدی اصلاً همدیگر را نمیشناختیم و نیازمند آن بودیم که مجدداً به یکدیگر معرفی شویم!!
به عبارتی اگر قوه خیال نباشد هیچ محسوسی، معقول نمیشود و هیچ معقولی محسوس نمیشود.
یعنی آنچه که شما حس میکنید باید توسط قوه خیال به عقل فرستاده شود.
قوه خیال دو نوع است :
1.رحمانی (نورانی)
2.شیطانی (ظلمانی)
به نظر میرداماد و ملاصدرا: وهم معمولاً متردد بین عقل و خیال است که اگر سوار بر خیال شود، میشود، خیال شیطانی!
قوه خیال بسیار قدرتمند است و اگر کسی با قوه خیال شروع به تکرار تصور نماید، نهایتاً آن را در عالم خارج پیدا خواهد نمود!
به طور مثال: روح چطور میتواند توسط هیپنوتیزم، یک مال دزدیده شده را پیدا نماید؟
زیرا روح مجّرد است، لذا به روح تفهیم میکنند که تو میتوانی فلان چیز گم شده را پیدا نمایی! لذا جذبهٔ آن چیزی که گم شده روح را هوشیار میکند، و روح بهطرف آن میرود، و آن را مییابد!!
یعنی به روح قدرت بده که تو میتوانی این کار را بکنی، همان کار را برایت میکند!!
همانطور که در عزاداری شیعیان پاکستان و …
روی آتش گداخته و…راه میروند و چیزی نمیشود!!
چون ما با عقل نگاه میکنیم و میگوییم: نمیشود! ولی آنان با قوه خیال نورانی، به آن مینگرند، لذا میتوانند به روح تلقین کنند، و آن را انجام میدهند و میگویند: دردی نداشت!
در مکاشفه و شهود، قطعاً خیال نورانی هست؛ و اگر کسی خیال نورانی نداشته باشد، خواب خوب نخواهد دید و در خواب، روحش هیچ عروجی ندارد.
ولی گاهی تجلّی نفس عارض میشود!!
لذا بسیاری میگویند: ارزش خواب، بیشتر از مکاشفه است! زیرا مدیریت مکاشفه را میتوان دست گرفت، ولی دیدن خواب، دست ما نیست.
نکتهای از وهم:
حافظه، محل ذخیره «وهم» است، لذا در لحظه مرگ، حافظه انسان به طور کامل پاک میشود، زیرا مرگ حقیقت محض است ولی «وهم» حقیقت نیست. ضمناً قدرت تسخیر عقل توسط وهم بسیار زیاد است، و باید مراقب باشیم که وهم، عقل را تسخیر نکند! مثلاً: میبینی سر نماز، ناگهان فکرت نیست!!
آنچه در هنگام مرگ باقی میماند آنی است که توسط عقل، درک شده؛ یعنی ماجراهایی را که درک عقلایی کردهای، برایت میماند.
تخیلی/گزاف: تخیلی که به هیچچیز ضمیمه نشده. مانند: بازی بچهها.
عادی/طبیعی: با طبیعت انسان مربوط است. مثل: تنفس.
عادی/مزاجی: حرکات مریض در بستر که نوعی خیال است در جهت آرامش بیماری!
کلاً صورتهای خیالی، مواد خام تمام فعالیتهای نفس هستند، لذا سعی کنید «تخیل» را بهسادگی قبول نکنید، و همچنین «وهم» را بههیچوجه به درونتان راه ندهید!!
خیال از طریق صورتهایی که ذخیره کرده، روی رفتار انسان اثر میگذارد. مثلاً اگر برای کسی، از یک مجلس کذایی (مثلاً مواد مخدر) بگویی، اگر قبلاً مانند آن را ندیده باشد میگوید: میتوانم نفرتش را (با وهم) بفهمم؛ ولی چون تا حالا مانندش را ندیدهام، نمیدانم چطوری است! (نمیتواند تخیل کند).
لذا تمامصورتهایی که در خیال ذخیره شدهاند، بهنوعی میتوانند روی رفتارهای ما اثر بگذارند؛ بنابراین یکی از دلایلی که میگویند: با همنشین خوب مجالست کنید[1]، همین است.
قانون کلی:
خیال هر کس پیرو قلبش است و هر چیزی که قلب به آن متمایل شود، خیال روی آن متمرکز میشود! حال کسی که عقلش اوج ندارد، خیالش هم به درد نمیخورد! و برعکس، کسی که عقلش اوج دارد، خیالش هم اوج میگیرد!
مثلاً: اگر کسی عقل و قلبش متمایل به امامزمان علیهالسلام باشد، خیالش و حتی خوابهایش هم نورانی میشود.
و یا مثلاً، کسی که در خواب میبیند در حال دزدی است، در بیداری هم میتواند دزدی نماید! زیرا قلبش به آن متمایل بوده که خوابش را دیده است.
خواب خیلی میزان بزرگی است! اینکه میگویند: خواب حجت نیست! ممکن است برای دیگران حجت نباشد ولی
برای من که دیدهام که حجت است!
لذا هویت نفسانی افراد زاییده درجات خیالاتشان، است.
مثلاً فردی تمام خیالش این است که:
“من باید یار امامزمان علیهالسلام شوم” این فرد در آخر این هویت را پیدا خواهد نمود.
نفس یک انسان آن چیزی را پیدا میکند که خیالش را در ذهن دارد.
حال همین خواب اگر با «غلبه وهم» باشد، دیگر بدرد نمیخورد و بیهوده میشود! زیرا «خیال» همیشه بالای سر «وهم» نمیایستد و گاهی برعکس میشود؛ در ضمن، حتی اگر یک مقداری، خیالات ظلمانی شود (چون از عقل دور شده)، دستبهدست وهم میدهد و نتیجه شایستهای ندارد.
پس اگر کسی هر شبخواب ناخوشایندی میبیند! بداند که باید فکری برای خودش بردارد! زیرا خواب یک نعمت است. حتی خیلی از بزرگان، خودشان را با خواب مدیریت میکردند.
البته باید توجه داشت قوه «خیال» هم باید مدیریت شود، وگرنه مشکلساز خواهد شد! یعنی هر کجا قوه خیال به عقل غلبه کند، افسوس دائم میآورد.
مثلاً فردی رفیقش را میکشد و بعد دچار پشیمانی میشود، یعنی در لحظه ارتکاب جرم، ابتدا خیالش فعال شده و حتی از آن فعل لذت هم برده است! ولی بعداً که عقلش فعال میشود، پشیمان میگردد.
بعضی میگویند: خیال متعلق به عالم برزخ است، و حتی بعد از مرگ هم با انسان هست؛ و بعضی بر این باورند که شب اول قبر، فقط از خیالهای رحمانی سؤال میشود.
کار خیال درک صورت است، لذا در لحظه مرگ هم باقی میماند؛ بر خلاف وهم که کارش درک معانی جزئی بوده و پاک میشود. (البته معانی کلی که درکش با عقل است هم باقی میماند).
صورتسازی خیال طوری است که مثلاً: وقتی سر نماز ایستادهای پشتسرهم برایت صورت میسازد، و آنها را میتواند با هم ترکیب کند! و از ترکیبها هم ترکیبات جدید پدید آورد! و لذا این ترکیبات بیچارهکننده است!
حال اگر تو خودت هم پای یک فیلم بنشینی، این تصویرسازی تشدید میشود، زیرا هر لحظه از هر فیلم، از تعداد زیادی تصویر تشکیل شده، پس یک فیلم کامل مقدار زیادی تصویر را خوراک خیال میکند.
از جمله حواس انسان که توان دروغگویی دارند عبارتاند از: خیال، وهم (غضب، شهوت). تنها عقل است که بههیچوجه دروغ نمیگوید.
حال مثلاً اگر در خیابان نگاهت به یک صحنه ناشایست بیفتد! تصویرش باقی میماند و فراموش نمیشود، این تصویر در خیال باقیمانده است.
لذا بزرگان قائل بر این هستند که باید خیال را تطهیر کرد.
به طور مثال: اگر گل میخکی را بو کنی، نهتنها به یاد دندانپزشکی میافتی، بلکه تمام درد دندان و لحظات مطب دکتر و خود دکتر و تمام چیزهایی که سالها پیش تجربهٔ آن را دررابطهبا دندان داشتی برمیگردد! اینها کجا بوده؟ همه در خیال باقیمانده! لذا باید اینها را پاک کرد.
حال ما نهتنها اینها را پاک نمیکنیم؛ بلکه مثلاً با نشستن جلوی تلویزیون بر آنها اضافه میکنیم! و تازه به همین هم اکتفا نکرده، مثلاً بعد از آن تازه میرویم سراغ موبایل و…! و همینطور در حال اضافهکردن به خیال هستیم! و اصلاً به فکر این نیستیم که وظیفه ما تطهیر و پاککردن خیال بوده، نه افزودن بر آن!!
و غیر از اینکه اینگونه تصاویر را در خیالمان افزون میکنیم، به همین هم اکتفا نکرده و مثلاً: با افراد مختلف صحبت میکنیم! و اینها را هم به آن میافزاییم!
ضمن اینکه تصاویر دیگری هم رویش ضمیمه میکنیم از جمله تصویر ساختمانها، ماشینها، مغازهها، و… که در کوچه و بازار دیدهایم.
با این شرایطی که برای خودمان درست کردیم، لطف امامزمان علیهالسلام است که ما مثلاً فقط دلمان میگیرد، درحالیکه باید از بین برویم!
لذا بزرگان میگفتند: این خیالی که توان دارد تو را تا انتهای تاریکی ببرد، را نورانی کن! مثلاً بافکر کردن به امامزمان علیهالسلام.
زیرا خیال، توان دارد که تا خیمه امامزمان علیهالسلام هم برود، لذا کسی که خیالش نورانی شود، آباد میگردد.
سیر ما در خواب است (و این سیر در عالم خیال است) و تا خیال تطهیر نشود، خواب بدرد بخوری نداریم! ولی وقتی تطهیر شد به او اجازه میدهند که در عالم خواب بالا برود و سیر کند.
خیال ما توان دارد ما را به بالاترین درجات برساند، ولی متأسفانه ما آن را فقط در چیزهای بیارزش و لهویات مصرف کردهایم! که علتش عدم معرفت به نفس است، یعنی ما نمیدانیم چه گوهری در وجود ما نهفته و ما را میتواند تا کجا ببرد!!
یعنی هرکس توان دارد که از جمله یاران حضرت باشد، حال چرا نیست؟
چون از این توانش استفاده نکرده! کسی که همواره درگیر وهم و خیال ظلمانی و…است، چطور میتواند به درجات بالا برسد؟!!
روایت فرمود: کسی که معرفت النفس (خودشناسی) ندارد، نمیتواند بقیه را بشناسد.
یعنی تو که خودت را نمیشناسی! چطور میخواهی امامزمان علیهالسلام را بشناسی؟! و در آخر هم متأسفانه به امامزمان علیهالسلام ایراد میگیریم؛ درحالیکه این ایراد به خود ماست!
کسی که نفسش برایش عزیز شد، شهوت در نظرش سُست میشود.
یعنی کسی که میداند وهم چیست؟ خیال چیست؟ عقل چیست؟ خیال رحمانی چیست؟ خیال ظلمانی چیست؟ راه تطهیر خیال چیست؟ الهام چیست؟ القاء چیست، راه افتراق اینها چیست؟ این آدم معرفت النفس پیدا کرده.
ولی آنکه اینها را نمیشناسد، لذا برایش معرفت النفس حاصل نشده، لذا شأن خودش را نمیشناسد، و مصداق این روایت میشود که:
کسی که برای نفس خودش ارزشی قائل نشود (و به آن اهانت کند) از شرش در امان نباش.
یعنی آنکه حال ندارد بداند، وهم چیست؟ خیال چیست؟ راه تطهیر آنها چیست؟ و… از این آدم باید دوری کرد؛ زیرا برای خودش ارزی قائل نیست.
خیال از کجا دستور میگیرد؟
خیال هرکس پیرو تمایلات قلب اوست.
اگر من آدم مالپرستی هستم، خیالات من هم پولی است. اگر من آدم بداخلاقی هستم، خیالات من هم بداخلاق است.
اگر من، آدم امام زمانی هستم، خیالاتم هم نورانی است.
رابط بین محسوسات و معقولات «خیال» است؛ یعنی اگر شما بخواهی چیزی به عقل بدهی، باید از مثلاً یک «ترانس» استفاده کنی که اسم آن «خیال» است.
چرا میگویند مطالب سنگین را به بچهها نگویید! زیرا بچه این «ترانس» یا همان خیال را ندارد، و لذا نمیتواند اینها را تبدیل نماید.
مثلاً گوشی موبایل را، «بچه» فرض کن که ناگهان به برق شهر (بدون ترانس) وصل کنی، چه میشود؟ از بین میرود!
لذا حق نداری به بچه بگویی: که تا ۴ یا ۵ سالگی خیال نکن! زیرا او به این قوه خیال (که نقش ترانس را بازی میکند) نیاز دارد، و بعداً این خیال بدردش میخورد! یعنی میشود، رابط بین محسوسات و معقولاتش، و وقتی میخواهد آنچه را که حس کرده، به دایره عقلش وارد نماید از خیال استفاده میکند.
صورت خیال، رغبت (میل) را تحریک میکند، رغبت نیت را به حرکت درمیآورد، و نیت محرک اعضا است؛ پس سرسلسلهٔ این حلقه، خیال است.
هر كه دربارۀ گناهان بسيار بينديشد گناهان او را بهسوی خود كشند.
(حتی در آن گناهانی که فقط شنیدهای، و انجام ندادهای)
به عبارتی: فکر، عمل میآورد.
لذا فکر امامزمان را بکن، داستانهای ایشان را بخوان، دعا بخوان، قرآن بخوان و یا با کسی بنشین که از خیالاتش انوار نورانی به تو برسد، اینها تو را آباد میکند.
آنان که دور حضرت هستند، تماماً آنانی هستند که تمام این مراحل را گذراندهاند. یعنی هرکس خودشناسی او بالاتر است به امامزمان علیهالسلام نزدیکتر است.
تکرار خیال، باعث تکرار عمل میشود و تکرار عمل باعث میشود که آن عمل، ملکه نفسانی شود.
یعنی دفعه اول از دروغ میترسید، ولی با تکرار آن، چنان برایت دروغ میگوید که از حرف راست بهتر باور کنی!!
و از طرفی یاد حضرت بودن، خودش تکرار میآورد؛ چنانچه در ابتدای زیارت آل یاسین میفرماید:
خداوند براى آنها بهشتى در نظر گرفته كه از زير درختان آن نهرها جارى است و براى هميشه در آن میمانند و اين رستگارى بزرگ است.
آیا کسی اینها را دیده؟ اینها فقط با خیال قابلدرک هستند.
لذا زندگی بدون قوه خیال، غیر ممکن است. البته اینها خیالات نورانی هستند.
یکی از مبادی رفتارهای انسانها، خیالاتشان میباشد.
یعنی اگر خیال، به قرآن و روایت عرضه شود و مطابق آن باشد، آن خیال درست و نورانی است، و سعادتمندی دنبالش خواهد بود، ولی اگر در این عرضه، تطبیقی وجود نداشته باشد، باید از آن منصرف شد.
مثلاً بسیاری از تلاشهای ما برای رزق، از عدم توکل ما به خداوند است! یعنی خداوند را رازق نمیدانیم! لذا اگر این درست شود، آن تلاشهای بی ثمر هم درمان میشود.
نظر بسیاری از بزرگان این است که اگر خیال را حذف نمایی، خودشناسی را حذف کردهای!
به عبارتی فرد به اندازه خیال رحمانیش، معرفت دارد و به اندازه خیال شیطانیش، شقاوت دارد.
خیال باید تسخیر شود، یعنی باید آن را دست بگیریم. علت اینکه طرف میگوید: نمیدانم ناگهان خیالم کجا رفت؟! علتش این است که خیالمان دست خودمان نیست!!
به عبارتی خیال ما، از ما برای ساختن فکر دستور نمیگیرد! و پشت سر هم میسازد!!
و اینکه ما را به بازی گرفته کاملاً مشهود است، و نشانه اش این است که وقتی مثلاً نمازمان تمام میشود، هیچکدام از آن افکار وجود ندارد!!
پس برای حل این مسئله باید خیال را در دست گرفت، و راهش هم بسیار ساده است! که البته این راه، نه با ذکر است و نه با دعا! بلکه باتمرین است.
همانطوری که اگر انسان تمرین نکرده بود، نمیتوانست تعادل یک لیوان آب را حفظ کند! عین همین، قوه خیال است، و باید با تمرین آن را تسخیر نمود.
و یکی از راههای آن هم این است که سعی کنید، همه کارتان را با اختیار انجام دهید.
مثلاً اگر گفتی: ساعت ۹ میخوابی، بخواب.
اگر گفتی: ساعت ۸ از خواب بیدار میشوی، بیدار شو. ولی اگر گفتی: نفهمیدم کی خوابم برد؟! این یعنی دوباره افسار خیالت رها شده است!!
آنانی که خیالاتشان قوی است، کارها شان را از روی میل انجام میدهند.
ولی آنانی که خیالاتشان در دستشان است، کارهایشان را از روی «اختیار» انجام میدهند.
هر چقدر غذا که میخواهی بخوری را برای خودت در بشقاب بریز! ولی دیگر بیشترش نکن!!
یعنی باید با خودت درگیر شوی، به عبارتی حرف نزن، ولی اگر زدی حتماً به آن عمل کن! این نشان میدهد که تو از روی میل حرف نمیزنی، بلکه از روی اختیار صحبت میکنی؛ این باعث میشود که خیالت قوی نشود!!
اگر انسان اینکار را انجام داد، آن وقت میتواند به این خیالش بگوید، در خیابان به نامحرم نگاه نکن! و خیال هم حرف شنوی داشته باشد.
حال اگر به خیال، فرصت بدهی که هر کاری میخواهد بکند، دیگر توان نخواهی داشت که خطوراتت را کنترل کنی! یعنی دیگر نمیفهمی، کدام رحمانی و کدام نفسانی است؟! به عبارتی تو نمایندهٔ نفس میشوی در وجود خودت.
پس اگر در جوانی و اوج قدرت روح نتوانی خیال را کنترل کنی، بعداً بسیار کنترلش سختتر خواهد شد.
چرا روایت میفرماید: کسیکه تا چهل سالگی خودش را نساخته و خیر او بر شر او غلبه ندارد، شیطان بر پیشانیش بوسه میزند.[9]
این یعنی باید در جوانی قوه خیال را دست گرفت.
لذا جوان، با قدرت تصویرگری بسیار قوی که دارد، اگر امام زمانی شود بسیار بسیار در کنترل خیال موفق خواهد بود.
برای همین است که میخواهند این فرصتها را با انواع چیزها از جمله موبایل و ماهواره و…از جوانان بگیرند، تا دیگر نتوانند خیال نورانی داشته باشند!!!
به عبارتی یهود، با انواع تصویرهایی که وارد خانهها کرده، کاری کرده که جوان دیگر نمیتواند راه خیالش را ببندد.
متاسفانه اینکه پدر و مادرها به بچه میگویند: این فیلم را ببین تا من فلان کار را انجام دهم! نمیدانند که با این کار چه خیانتی در حق بچه انجام میدهند، زیرا بعداً فرزندشان چگونه میخواهد این خیالات را در دست بگیرد!
راههای تسخیر قوه خیال
به خدمت گرفتن خیال در مسیر کمال را تسخیر خیال گویند.
اما راه تسخیر قوه ای که توان دارد، ما را تا خیمه امام زمان علیه السلام ببرد، چیست؟
1. عرضه بر عقل:
آن چیزهایی که بر خیال میگذرد (محتویات خیال) را به عقل عرضه نمایید، اگر عقل آنها را تایید نمود آن را نگه دارید و اگر تایید نکرد آن را رد نمایید!
دلیل این کار این است که عقل تنها قوه ایست که نمیتواند دروغ بگوید. یعنی خیال ابتدا صورتهای تکی را به عقل عرضه میکند که مورد تاییدش میباشد؛ ولی نهایتاً صورتی ترکیبی ایجاد میکند که اصلاً مورد تایید عقل نیست!
مانند آن داستانی که شخصی نزد امام علیه السلام آمد و عرض کرد: سگی وارد منزل شد و ظرف ماستی آنجا بود، و بعد که سگ بیرون رفت پوزه اش ماستی بود و ظرف ماست هم بهم خورده بود! (تا اینجا همه چیز بر اساس مشاهدات است و مورد تایید عقل است)؛ ولی اینکه میگوید: پس حتماً این سگ پوزه در ماست کرده! این نتیجه گیری عقلانی نیست، یعنی حتماً و قطعاً نمیتوان از این دادهها این حکم را استنباط نمود! یعنی تصویر آخر مورد تایید عقل نیست. این نوعی وسواس است.
البته خیال برای آنکه بتواند بر عقل غلبه نماید، از غضب هم کمک میگیرد! یعنی میگوید: عصبانی شو! تا بتوانی مثلاً حرفت را به طرفت بقبولانی! (در جایی که خیال نتیجه تصاویر ترکیب شده را میخواهد به کسی منتقل کند از چاشنی عصبانیت استفاده میکند تا عقل متوجه اشتباه این ترکیب نشود)
2. رها کردن اعتباریات و قراردادهای اعتباری:
مثلاً میگوید: من رئیس هستم! این اعتباری است، یعنی شما در بیرون منزل رئیس هستی، ولی در منزل خیر. و یا میگوید: من پدر شدم. ولی تو فقط در منزل پدر هستی، و در بیرون پدر نیستی!!
لذا اینها را باید کلاً از دایره بیرون ریخت؛ زیرا خیال حول این امورات بسیار فکر میکند (گردش میکند). مثلاً میگوید: حالا که من رئیس هستم، پس باید رفتارم عوض شود و طور دیگری رفتار نمایم!
اینها همه الکی و اعتباری هستند و عقل اصلاً با اینها کاری ندارد!
به عبارت دقیقتر: خیال به اعتباریات به چشم هدف مینگرد، در حالیکه اینها وسیله ای بیش نیستند!
یعنی مثلاً میگوید: چون من رئیس شده ام نباید دیگر آشغال از زمین بردارم! در صورتیکه اصلاً درست نمیگوید؛ و اتفاقاً بعداً هم از همین جا، ضربه میخورد.
و یا مثلاً یک دست کت و شلوار میپوشد و دائماً با خودش میگوید: اگر مرا با این لباس ببینند، چه میگویند؟! اگر فلان چیز را بگویند: من چه جواب بدهم؟! و….
در صورتیکه این لباس یک وسیله ای بیشتر نیست، و قرار نیست اصلاً کسی چیزی بگوید!!
زیرا اصل، پوشش است نه چیز دیگر، ولی خیال آن را رها نمیکند!
3. تهذیب خیال:
خیال شاخ و برگ اضافه در میآورد، در حدی که حتی اگر روزنه ای از عالم غیب بر شما باز شود، خیالی که مهذب نباشد آن را از شما خواهد گرفت!
مانند گلی که در میان علفهای هرز میباشد، بالاخره علفها آن گل را از بین خواهند برد.
راه تهذیب خیال این است که باید خیال را از گردشگری در اطراف آرزوها منع کرد! زیرا آرزو، قطعاً از شیطان است و مربوط به آنچه که ما نداریم، میباشد. حال اگر خیال را دراطراف نداشتههایمان گردش دهیم، قطعاً از آن ضربه خواهیم خورد!
و معمولاً نشانهٔ گردشگری خیال این است که حول «یک موضوع» میگردد.
(ولی عقل معاش اینگونه نیست؛ بلکه تو را وادار به حرکت میکند، نه آنکه تنها یک جا دور بزند)
مثلاً: خیال شخص در حمام! حول ماشینی که ندارد و آرزو دارد که روزی آن را بخرد، میگردد، و حتی فکر میکند که با آن ماشین کجا برود! و یا با آن، به چه کسی فخر فروشی کند! آن ماشین چه رنگی باشد! و تا حدی میتواند پیش برود که وقتی از حمام خارج میشود با آن ماشین خیالی تصادف هم کرده است! و تازه کاملاً هم در اثر خیالات خسته شده و انرژی مصرف کرده است!
و معمولاً اینها در نمازها به سراغ انسان میآید.
ولی بع عنوان مثال در نماز شب که میخواهد روزنه ای از عالم غیب برتو باز شود، این خیالات آن را خواهند پوشاند! یعنی اینگونه خیالات نمیگذارد که تو واقعبین باشی!
لذا باید یک ایستگاه ایست بازرسی، جلوی آن درست کنی!
جالب این است که دو عامل تصویر و صدا، عجیب در بوجود آمدن این گونه خیالات موثر هستند!
4. تطهیر خیال (خوش بینی):
خیال قطعاً از تصاویری که برمی دارد، برای خودش تصویرسازی میکند؛ ولی این تصاویر، تصاویر زیبایی نیستند، یعنی این تصاویر رحمانی نیستند، بلکه شیطانی هستند، و به عبارتی خیال نجس میشود! لذا باید آن را تطهیر کرد.
مثلاً میگوید: اینکه فلانی الان با من این کار را کرد، منظورش فلان چیز بود! و حتماً یک ریگی تو کفشش هست، خیال شیطانی ایجاد شد ولی در مقابل
ولی اگر مثلاً شما کتاب داستان افرادی که امام زمان را دیده اند بخوان، برایت خیال رحمانی درست میشود.
مثلاً وقتی داستان جناب علی بن مهزیار را میخوانی و میگویی: کاش من به جایش بودم! و در هر لحظه داستان خودت را جای او تصور میکنی و حتی آنها را در ذهنت میبینی! این یعنی خیالت رحمانی شده است، و این ها برایت نور میآورد.
همین قضیه راجع به متنهایی هم که میخوانیم برایمان صادق است، ون وقتی میخوانیم دائم در حال خیال درست کردن، از آن عبارتها هستیم! لذا اگر آن متن یک مقدار غیر رحمانی باشد، خیال آلوده میشود!
تطهیر خیال با «مراقبه» است یعنی دائماً باید خیال را به عقل عرضه نماییم و به عبارتی دائم بگوییم: این فکر چیست که الان سراغ من آمده؟
و همچنین مدام باید عقل و خیال رحمانی را تقویت نماییم.
مثلاً الان یک فکر به ذهنت میآید، باید:
اولاً) بپرسی این آرزوست یا نه؟ اگر آرزوست مدام شاخ و برگش را بزن.
ثانیاً) آیا عقل آن را میپسندد یا نه؟ یعنی آیا این فکر مطابق قرآن و روایت هست یا خیر؟
و اگر مطابق نبود، باید آن را از بین ببری!
البته از بین بردن اینها تلاش طاقت فرسا میطلبد! زیرا ما به خیالاتمان معتادیم! ما با خیالاتمان زندگی میکنیم!
خیال اگر شیطانی شود دست به دست وهم داده است. و خیال اگر رحمانی شود دست به دست عقل داده است.
5.نغمههای رحمانی:
از چیزهایی که خیال را تطهیر میکند، «نغمههای رحمانی» است. مثلاً «اذان» یکی از بهترین تطهیر کنندههای خیال است و بطور کامل جن را از خیال بیرون میبرد!
لذا در گوش نوزاد تازه متولد شده اذان میگویند، تا خیال او را مطهر کند. پس هر وقت دیدید خیالات اذیتتان میکند، با صدایی که برای خودتان قابل شنیدن است اذان بگوید! قبل از هر نماز اذان بگویید که بسیار موثر است.
افرادی که خیالشان آلوده است، نمیتواند هر چیزی را خوب ببیند! یعنی مثلاً اگر کسی به او توهین کند، نمیتواند بگوید: ایرادی ندارد، شاید الان خسته بوده، شاید از چیزی دلخور بوده، و …
این شخص هنوز اینقدر بزرگ نشده است تا بتواند بگوید: شاید با من نبوده، و علتش آلودگی قوه خیال است.
در صورتیکه پیامبر صل الله علیه و آله از دست هیچ کس ناراحت نمیشدند، و به همین ترتیب ائمه علیهم السلام، از دست هیچ کس ناراحت و عصبانی نمیشدند!!
چون تصویرسازی خیال امری اجتناب ناپذیر است، لذا اگر خیال تطهیر شود تصویر سازی مناسب و بر اساس عقل خواهد داشت؛ به عبارتی باید به خیال بگویی: «تصویر زیبا بساز» و یا به عبارت بهتر اینکه به خیال بگویی: «خوش بین باش»!! که البته این خوش بینی باید با عرضه به عقل باشد، در آن صورت تصویر ساخته شده زیبا است.
پس تطهیر خیال یعنی خوش بین بودن!!
وسواسیها نمیتوانند خوش بین باشند چون خیالشان پاک نیست، یعنی هم در مورد خودشان و هم در مورد دیگران خیالات ناشایست دارند!
یعنی مثلاً حاضر نیست صحیح بودن آبی که برای وضو روی دستش ریخته است را قبول کند! چه برسد در مورد دیگران! یعنی نمیتواند تصویر زیبا بسازد، و عملش را ادامه ندهد.
خیالی که نجس شده به تمام افکار و اعمال سرایت میکند! مثلاً دائم میگوید: چرا فلانی اینکار را کرد؟ چرا این را گفت؟ منظورش چه بوده؟ چرا این طور نکرد؟ و… به همه چیز ایراد میگیرد!
در حالیکه باید این افکار را تمام کند و خیالش را تطهیر نماید.
به تعبیر مرحوم نراقی (ره): خیال نجس، مانند سگ خیسی است که درون خانه بدود! به هر جا که برسد آنجا را نجس میکند.
یکی از دلایلی که افراد سر نمازها، از خیالاتشان مینالند، این است که خیال دائم در حال تصویرسازی است و چون خیال به «عالم کثرت» علاقهمند است و از طرفی با «عالم وحدت» و خلوت و تنهایی مشکل دارد، لذا وقتی در نماز میخواهی حواست را به خداوند متمرکز کنی (که اصل وحدت و توحید است)، خیال بهم میریزد و شروع میکند پشت سر هم تصویر بیرون میریزد! و وقتی نمازت تمام میشود چون دوباره به عالم کثرت برگشتی، خیال متوقف میشود! و لذا آن افکار و تصاویری که سر نماز بوجود آمده بود، همه از بین میروند!
تمام این بیچارگیها از اینجا شروع میشود که «ورودیهای قلب» داغون شده است!
مثلاً انسان یک فیلم خیانت زن به مرد را میبیند، و همانها را در زندگی پیاده میکند و چه بسا بگوید: که این فیلم روزی من بوده است که بفهمم همسرم به من فلان خیانت را کرده است! در صورتیکه اینها اصلاً رزق و روزی الهی نیست! بلکه اینها بر اساس خیال است، نه عقل!
یعنی این افراد نتوانسته اند تصویر زیبایی از زندگی بسازند.
6. استعاذه از شیطان:
مکر و حیله شیطان در محدوده وهم و خیال است! (زیرا شیطان در حس و عقل ورود ندارد)!
آنانی که سحر میشوند، چیزها را در جایگاه خودش نمیبینند! و بر اساس فرمایش قرآن: بیشتر آنها (سحر) در بین زن و شوهر میباشد[10].
یعنی انسان، زن و یا شوهرش را در جایگاه واقعی نمیبیند، بلکه مانند غریبه میبیند، لذا از او بدش میآید.
7. ریاضت (یا همان عطش حقیقت یابی):
یعنی: «حرف بی سند را قبول نکن و وقتی قبول کردی، دیگر بحث نکن!». یعنی ریاضت این است که اگر اشتباه کردم به آن اقرار کنم و دیگر بحث و جدل نکنم!
به عبارتی مجادله، ممارات، مغالطه و…تمام اینها موجب نزول عقل به وهم و خیال میگردد.
یعنی مثلاً میگوید: خوب شد نفهمید که من اشتباه کردم! این یعنی وهم و خیال شخص بر عقلش غلبه کرده است.
——————————
[1]. …جَالِسُوا اَلْأَخْيَارَ… – با نيكان همنشين شويد (غررالحکم و درر الکلم , جلد۱ , صفحه۳۳۸ – فصل 26 ، حرف جیم)
چون مرد به چهل سالگى رسد و خيرش از شرش بيشتر نباشد؛ شيطان بين دو چشمش را ببوسد،و گويد:اين چهرهاى است كه رستگار نگردد. (مشکاة الأنوار في غرر الأخبار , جلد۱ , صفحه۱۶۹)
[10]. جهت اطلاعات بیشتر به کتب تفسیری ، ذیل آیه 102سوره بقره مراجعه شود.