قلم 57

🖌منتظرا…
یه قدرتی دارن که سرِ اون قدرتشون ، آدما به مُوبِمویِ حرفاشون اعتماد میکنن…
این قدرت ، اونارو قَدَرقُدرت کرده…
غم ندارن غم شکنن…
ترس ندارن ترس شکنن…
بیحال نمیشن ، سرحال بیارن…
فقر ندارن فقر شکنن…
بن بست ندارن بن بست شکنن…
و…و…و…
فرمول این قدرت اینه…
اونا به جای اعتماد به نفسِشون، به آقاشون اعتماد میکنن…
یعنی هرچی خودشونو قبول ندارن آقاشونو قبول دارن…
میدونن وقتی آقاشون میگه من دائم هواتونو دارم، واقعا داره…
جلوی چشم آقا غصه خوردن یعنی: توهین به آقا…
یعنی:
بی اعتمادی…
اصلا اینا تنشون میلرزه اگه چند لحظه از فکر آقا جدا بشن…
یقین دارن دستشونو از دست آقا بیرون بِکِشَن ، بَلاها ، مِثِ داعشیها میکُشَنِش…
اگه نَکُشَنِشَم معلوم نیس کِی دوباره تو این بازار ترسناک و سیاه ، وسط این همه حیوونای آدم نما، بتونه باباشو پیدا کنه…
(۵۷)

جدیدترین محتوای متنی