برخوردارى از دنیا انـدك است و آخرت براى کسى که تقواپیشه کند، بهتر است
غم دنیا، مرض نفسانی و یا یک درد روانی است.
و منظور آن غمی که معصوم علیه السلام دارد نیست، بلکه منظور غم های عمومی جامعه یا به عبارتی بهتر غم های دنیایی است.
این نوع غم ها هستند که از آن نهی شده است.
ما تا زمانی که ماهیت غم را نشناسیم نمیتوانیم در برابر آن صبر داشته باشیم و آن را بر طرف کنیم، به عنوان مثال اگر کسی در عمرش مار ندیده باشد وقتی مار را ببیند او را نمیکشد چون اصلا مار را نمی شناسد و باید اول برایش توضیح دهید که چرا این مار خطرناک است و غم نیزهمینگونه است.
اقسام و مختصات غم
غم یا حزن دو قسم است:
1.حزن ممدوح (رحمانی): مانند غم مصیبت سیدالشهدا علیه السلام و یا غمی که انبیاء برای ترویج دین الهی داشتند.
2.حزن مذموم : هر غمی که رحمانی نیست مانند غم دنیا، غم رزق و روزی و…
غم یکی از شعب خطورات (افکار مزاحم) است،زیرا مانند خطورات ذهن انسان را درگیر می کند و او را از کار و زندگی می اندازد .
خطورات مثل حیوان درنده است اگر گوشهای از لباس انسان را بگیرد تا یک آسیب جدی به بدن نزند رها نمیکند، به غم نیز اگر فرصت جولان بدهی همینطور خواهد بود، اکثر غم ها حزن مذموم است و اصلاً حزن ممدوح به این راحتی در دل کسی جای نمیگیرد به همین دلیل مقصود ما از کلمه غم در تمامی این مبحث حزن مذموم است.
غم ، موجب زوال لذت مناجات
در حدیث قدسی خداوند متعال خطاب به حضرت داود علیه السلام فرمود: مَا لِأَوْلِيَائِي وَ الْهَمَّ بِالدُّنْيَا، إِنَّ الْهَمَّ يُذْهِبُ حَلاَوَةَ مُنَاجَاتِي مِنْ قُلُوبِهِمْ. يَا دَاوُدُ، إِنَّ مَحَبَّتِي مِنْ أَوْلِيَائِي أَنْ يَكُونُوا رُوحَانِيِّينَ لاَ يَغْتَمُّونَ.[2]
ای داوود : دوستان مرا با غم دنیا چه کار؟ همانا غم دنيا، شيرينى مناجات مرا از قلب هاى آنان بيرون مىكند. اى داود، راه رسیدن به محبت من اینست که اینان روحانى باشند كه امور دنيا نتواند آنها را غمناك و متأثّر كند.
روحانی به چه معناست؟ یعنی اولاً باید روح، اصل طلب و تمنّای آنها باشد که اگر کسی این گونه باشد اصلاً غم نخواهد خورد.
این روایت به صراحت بیان میکند که مراد از غمی که نهی شده غم دنیاست.
تفاوت غم و تدبیر
البته باید توجه داشت که تدبیر با غم دنیا تفاوت دارد گاهی به شما خبر می دهند که یک استکان شکست. غم خوردن به این معناست که شما بنشینید برای از بین رفتن این استکان گریه کنید که از این غم نهی شده است ولی تدبیر یعنی یک استکان شکست، شما علاوه بر بررسی علل این ماجرا برای عدم تکرار این حادثه یک استکان بخر و جایگزین آن کن این تدبیر است و جدای از غم و مباحث آن است.
رابطه ی غم و قضا و قدر الهی
امام رضا علیه السلام فرمودند: مَنِ اِغْتَمَّ كَانَ لِلْغَمِّ أَهْلاً فَيَنْبَغِي لِلْمُؤْمِنِ أَنْ يَكُونَ بِاللَّهِ وَ بِمَا صَنَعَ رَاضِياً[3]
هر كس كه در برابر حوادث و پيشآمدها غمگین و اندوهناک گردد و غم را به وجودش بپذیرد،اهل غم است پس شایسته است که مؤمن در برابر قضاء و خواست الهى راضى و خشنود باشد.
اهل غم بودن ، یعنی اگر ما پولدار ترین فرد عالم هستیم ولی بازغم داشته باشیم، نه صرفا پول ، یا اگر ما عالم دهر هم باشیم باز هم غم داشته باشیم ، یا اگر ما حافظ قرآن هم باشیم باز هم غم داشته باشیم ، غم داریم چون اهل غم هستیم .
طبق روایت مذکور، مومن باید سعی کند به آنچه که خدا میخواهد راضی باشد، از این روایت یکی از علتهای غم را متوجه میشویم، و آن عدم رضایت باطنی ما از قضا و قدر الهی است،زیرا غم ما دو علت بیشتر نمی تواند داشته باشد:
یا کوتاهی خودمان باعث شده تا این مشکل پیش آید که نتیجه عمل ماست و باید آن را بپذیریم پس دلیلی برای غمگین بودن نداریم.
2.و یا ما تمام وظایف خود را انجام داده ایم ولی باز این مشکل پیش آمده است که در این صورت این قضا و قدر الهی بوده و حکمتی دارد. زیرا خداوند حکیم کاری را بی دلیل انجام نمی دهد، پس باز هم دلیلی برای غم خوردن نداریم واگر غمگین شدیم معنایش اینست که : از قضا و قدری که خداوند اجرا میکند راضی نیستیم و اعتراض به خدا خلاف عبودیّت است.
در همین رابطه امام صادق علیه السلام میفرمایند: …وَ إِنْ كَانَ كُلُّ شَيْءٍ بِقَضَاءٍ وَ قَدَرٍ فَالْحُزْنُ لِمَاذَا…[4]
اگر هر چيزى بقضا و قدر است اندوه براى چه؟
اگر در پیشامد مشکلی، ما در تدبیر و انجام وظیفه مان کم کاری نکرده ایم پس برای چه باید غم بخوریم؟! وقتی همه چیز به قضا و قدر الهی جاری میشود حزن برای چیست؟!
در زير ديوار شهرى از شهرها لوحى بدست آمد كه در آن نوشته بود: «من معبود يكتايم،معبودى جز من نيست،و محمّد (صل الله علیه و آله) پيامبر من است،و عجب دارم از كسى كه يقين به مرگ دارد چگونه خوشحال است؟ و عجب دارم از كسى كه به قضا و قدر ايمان دارد چگونه محزون است؟…
باتوجه به اندازه همّت و تلاش شما، نتیجه همین قدر بوده است، دیگر ناراحتی چیست قضا و قدر الهی این است . قرآن فرمود: وَأَنْ لَيْسَ لِلْإِنْسَانِ إِلَّا مَا سَعَىٰ[6] و اینکه برای آدمى جز آن چه تلاش كرده نصیبی نيست .
پس اگر نتیجه نگرفتم، میزان تلاش من همینقدر بوده و اگر تمام تلاشم را کرده ام پس باید به قضا و قدر الهی راضی باشم.
غم تاریخ مصرف دارد
پیامبر اسلام فرمودند: …ما من همّ إلاّ و له فرج الا همُّ أهل النار… [7]
…هیچ غم واندوهی نیست مگر آنکه گشایشی در پی دارد…
هر غمی را ببینید ، خدا یک راه حل برایش گذاشته است ظاهر روایت مذکور طبق آیه قرآن مربوط به کسانی است که در جهنم هستند ولی درایت در روایت این است که در دنیا هر کس غم بخورد زندگیش همچون جهنم است.
هر وقت بخواهند از(جهنم به خاطر غم )آن فرار كنند، آنان را بازمى گردانند و به آنها می گويند: عذاب سوزان را بچشيد.
بنا بر این آیه، اهل جهنم از شدت غم از جهنم فرار می کنند ، یعنی یکی از عذاب های غیر قابل تحمل در جهنم غم است. پس وقتی من غمگین باشم زندگیم را شبیه جهنم کرده ام، فقط کمی صبر لازم است ، هر بیابانی هم بالاخره یک وقتی تمام میشود و به یک آبادی میرسد.
غم دنیا ، سنت الهی
پیامبر فرمودند: مَعَ كُلِّ فَرْحَةٍ تَرْحَةٌ.[9] با هر شادی، غمی هست.
این سنت خداست با هر شادی یک غم وجود دارد ، تا اینکه انسان فریب شادی ها و غم های دنیا را نخورد و به آن دل نبندد.
کمااینکه امیرالمومنین علیه السلام فرمودند: … إِنَّ الله تَعَالَی لَم یَرضَهَا ثَوَاباً لِأَولِیَائِهِ، وَلَا عِقَاباً لاِعْدَائِهِ… [10]
خداوند به بخشیدن دنیا به عنوان پاداش برای دوستانش، رضایت نداده و آن را به عنوان کیفر دشمنانش نپذیرفته است.
این منوال طبیعی دنیاست ، با هر غمی شادی هست ،پس این را بدان که اگر بعد از یک خوشی مشکلی پیش آمد عادی است و معنایش این نیست که تو بدبخت و بیچاره هستی .
خداوند به حضرت داود علیه السلام وحی فرمود: يَا دَاوُدُ إِنِّي وَضَعْتُ خَمْسَةً فِي خَمْسَةٍ وَ اَلنَّاسُ يَطْلُبُونَهَا فِي خَمْسَةٍ … وَ وَضَعْتُ اَلرَّاحَةَ فِي اَلْجَنَّةِ وَ هُمْ يَطْلُبُونَهَا فِي اَلدُّنْيَا فَلاَ يَجِدُونَهَا.[11]
ای داود من پنج چيز را در پنج چيز قرار دادهام ولى مردم آن را در پنج چيز ديگر ميجويند ولى نمىيابند…(یکی از این امور اینست) و آسايش را در بهشت قرار دادهام ولی آنها در دنيا ميجويند و نمىيابند.
بنابراین فقط باید راحتی و آسایش را در بهشت بجوییم ، و البته منظور این نیست که انسان باید به دنبال سختیها باشد. مثلاً من میخواهم یک ساختمان بسازم ، در طول ساخت بدقولی بنا و نیامدن جوشکار و دعوای سر قیمت با برق کار و… عادی است و کسی اگر بگوید چرا یک ساختمان ساختن اینقدر اذیت دارد خنده دار است ، دنیا هم همین است. اگرچه کسی دنبال بلا نمی گردد ولی بلا هایی که در دنیا پیش میاید عادی روال دنیاست مانند مثال مذکور، البته در صورتی که علت پیش آمدن آن بلا کوتاهی خودمان نباشد.
بلا ، نشانه رضایت الهی
باید ترسید از روزی که این بلاها نباشد چون دو گروه بلا نمی بینند:
و آنان كه كافر شدند نپندارند مهلتى كه به ايشان مى دهيم به سود آنهاست، تنها از اين رو به آنان مهلت مى دهيم كه بر گناهشان بيفزايند ، و آنان را عذابى خفّت بار خواهد بود.
آسایش کفار در اصل برای سنگین تر شدن جرم آنهاست تا عذابشان بیش تر شود.
فردی که دچار سنت استدراج شده باشد:
سید الشهداء علیه السلام در دعا فرمودند: اَللَّهُمَّ لاَ تَسْتَدْرِجْنِي بِالْإِحْسَانِ … [13]
خدايا مرا با احسان در دام استدراج گرفتار مساز.
استدراج یعنی: خداوند پیاپی نعمت می دهد تا فردی که دچار غضب الهی شده استغفار را فراموش نماید.
ابان احمر گفت مردى خدمت حضرت صادق(عليه السّلام)رسيد و گفت پدر و مادرم فدايت يا ابن رسول اللّٰه مرا پندى بياموز.باو فرمود اگر رزق را خدا كفالت كرده رنج و مشقت تو براى چيست؟اگر روزى قسمت شده حرص چرا؟اگر حساب واقعيت دارد چرا بايد جمع كرد؟اگر ثواب از جانب خدا هست تنبلى براى چه؟اگر خدا عوض انفاق را ميدهد پس بخل و خست براى چيست؟اگر كيفر خداوند آتش جهنم است پس معصيت چرا؟اگر مرگ حق است شادى براى چه؟اگر به پيشگاه خدا عرضه شدن واقعيت دارد مكر و حيله چرا؟اگر شيطان دشمن است غفلت براى چيست؟اگر رد شدن بر صراط واقعيت دارد خودپسندى چيست؟اگر هر چيزى بقضا و قدر است اندوه براى چه؟اگر دنيا فانى است اعتماد بر آن براى چيست؟ (بحار الأنوار , جلد۷۵ , صفحه۱۹۰)
[5] . عيون أخبار الرضا عليه السلام , جلد۲ , صفحه۴۴
امیرالمومنین علیه السلام در وصف دنیا فرمود: می فریبد و زیان می رساند و می گذرد. خداوند به (بخشیدن) آن به عنوان پاداش برای دوستانش، رضایت نداده و (گرفتن) آن را به عنوان کیفر دشمنانش نپذیرفته است.
اهل دنیا همچون کاروانی هستند که هنوز رحل اقامت نیفکنده اند که قافله سالار فریاد می زند (کوچ کنید): و آنها کوچ می کنند. (نهج البلاغه ، حکمت 415)
خداوند به داود وحى كرد من پنج چيز را در پنج چيز قرار دادهام ولى مردم آن را در پنج چيز ديگر ميجويند ولى نمىيابند.علم را در گرسنگى و كوشش قرار دادهام آنها در سيرى و آسايش مىجويند و نمىيابند. شخصيت را در اطاعت خود قرار دادهام آنها در خدمت سلطان مىجويند و نمييابند بىنيازى را در قناعت قرار دادهام و آنها در ثروت ميجويند و نمىيابند و رضاى خود را در مخالفت با نفس قرار دادهام آنها در خشنودى نفس مىجويند و نمييابند و آسايش را در بهشت قرار دادهام و آنها در دنيا ميجويند و نمىيابند. (بحار الأنوار , جلد۷۵ , صفحه۴۵۳)