آثار و فواید توکل
وَمَن يَتَوَكَّلۡ عَلَى ٱللَّهِ فَهُوَ حَسۡبُهُ [1] (و هر کس به خدا توکل کند، پس او برایش کافی است)
لذا وقتی فکری سراغمان میآید، باید سریع داخل این حصن شویم؛ یعنی با خودمان بگوییم: «الان من نباید به آن مشکل و یا موضوع، فکر کنم» و بهجای آن به این فکر کنیم که : «شاید الان امامم صدایم کند»، بعد ببینیم آیا آن مشکل پا میگیرد یا خیر و دیگر به آن فکر نکنیم.
این قانون خداوند است که هرکس توکل کند، باید در امان باشد و بزرگان میگویند: کسی که توکل کند قطعاً جواب میگیرد (لذا امتحان کنید).
زمان توکلکردن، قبل از شروع کار است نه بعد از آن.
خداوند در قرآن میفرماید: فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّه [2] (وقتی عزم کاری کردی، توکل کن)
و این درمان تمام فکرها و خطورات چسبنده است؛ لذا این قانون است که آن فکر را در مرحله اول رها کنیم تا قلبمان فارغ شود (یعنی نترسیم و با ترسمان به شیطان غذا ندهیم، زیراکه غذای تمام جنیان ترس است)
قانون رها: بگذریم تا مال ما شود (یعنی توکل کنیم تا به آنچه میخواهیم برسیم)
و اگر نترسیم غذای شیطان قطع میشود و بزرگ نمیشود و اگر توکل کنیم و شاد باشیم دیگر شیطان جرئت ندارد که دور ما بگردد (زیرا ضعیف شده است).
إِنَّما ذلِكُمُ الشَّيْطانُ يُخَوِّفُ أَوْلِياءَهُ [3](این فقط شیطان است که پیروان خود را میترساند.)
(یعنی شیطان با ترس، دوستانش را تغذیه میکند)؛ لذا هر وقت ترسیدیم نگوییم: امامزمان ولیّ ماست بلکه بدانیم شیطان ولیّ ماست.
در دایره توکل، هیچ ترسی وجود ندارد و هر کس توکل کند و در حصن امام زمان قرار بگیرد، آرام زندگی میکند؛ بنابراین اگر ترسیدیم یا عصبانی شدیم یا… یعنی از این حصن بیرون آمدهایم.
روایت میفرماید: « نِعْمَتَانِ مَجْهُولَتَانِ اَلْأَمْنُ وَ اَلْعَافِيَةُ » [4]
روایت میفرماید: «أَمِنَ الْمُتَوَكِّلُون»[5] (توکلکنندگان در امان هستند)
اصل امنیت، امنیت از خطورات است و اینکه هرکسی هرچه به ما گفت، از آن نترسیم و بگوییم: «من نمیترسم».
برخی از یک خواب بد هم میترسند درحالیکه امامزمان بالای سر ماست؛ لذا وقتی شناخت ما درست باشد و درست توکل کنیم اگر طوفان نوح هم بیاید، ما در امانیم؛ ولی متأسفانه ما با یک تماس تلفنی دلمان بیشتر آرام میشود تا با خواندن یک سوره توحید بچهمان را در پناه خداوند قرار دهیم!
لذا اگر توکل کردیم آرام میشویم (یعنی باید فکر را ول کنیم)
آنکه دعا میخواند و بعد با تردید میگوید: «حالا واقعاً میشود یا نه؟!» همه چیز (توکلش) را خراب کرده است و چون ما آنقدر خدا را قبول نداریم، وقتی حاجتمان را میدهد، تعجب میکنیم که حاجت داد. درحالیکه خداوند منتظر است تا به بندگان عنایت فرماید ولی متأسفانه ما به همه غیر از خدا و امامزمان رو میزنیم.
آنهایی که از دعا جدا نمیشوند و اهل تضرعاند میلیاردرهای عالم هستند.
وقتی توکل نیست دعا هم نیست؛ یعنی ما خدا را بهاندازه یک وکیل هم قبول نداریم؛ بنابراین دعایمان هم به درد نمیخورد و کاری برایمان نمیکند چون باور نداریم همه چیز دست خداوند است درحالیکه در عالم چیزی غیر از خدا مؤثر نیست (لا مُؤَثِّرَ فِي الوُجودِ اِلَّا الله) و وعدههای خداوند حتمی است إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ [6]
و طبق آیات و روایات هر کسی بر خداوند توکل کند، خدا او را کفایت میکند وَمَن يَتَوَكَّلۡ عَلَى ٱللَّهِ فَهُوَ حَسۡبُهُ و در امان است «أَمِنَ الْمُتَوَكِّلُون»
لذا اگر خداوند حکیم علیالاطلاق، ارحمالراحمین و… هست، قطعاً بد ما را نمیخواهد و سرانجام امورمان آن چیزی میشود که به نفع ماست؛ ولی ما چون نمیدانیم مسیر سعادتمان چیست (و این را باور نداریم) دائم غر میزنیم درحالیکه سیدالشهدا با آن همه مصیبت عظیم حتی یکبار هم به خداوند کوچکترین اعتراضی نکردند چون میدانستند که خداوند ارحمالراحمین است.
بچهای که مریض است و پدرش میگوید برای شفا به من اطمینان کن و در این گذر فرزند را آمپول هم میزند، فرزند نمیگوید: «چرا این کار را کردی!» چون میداند این راه سلامتی او است!
دعا دفعکننده بلا
امام زینالعابدین فرمودند: «أَلدُّعاءُ يَدْفَعُ الْبَلاءَ النّازِلَ وَ ما لَمْ يَنْزِلْ»[7] (دعا بلاى نازل شده و نازل نشده را دفع میکند)
امام صادق فرمودند: «مَن تَخَوَّفَ بَلاءً یصیبُهُ فَتَقدَّم فیهِ بِالدُّعاءِ لَم یرِهِ اللهُ ذلِكَ البَلاءَ اَبداً»[8] (هركس از بلایى بترسد كه به او رسد ولى پيش از رسيدن آن بلا، پیشدستی کرده و دعا نمايد خداوند هرگز او را به آن بلا مبتلا نسازد.)
امام صادق فرمودند: « إِنَّ الدُّعَاءَ فِي الرَّخَاءِ يَسْتَخْرِجُ الْحَوَائِجَ فِي الْبَلَاءِ»[9] (دعا در حال راحتى و آسايش نيازمندیهاى در حال بلا را برآورده میکند)
در روایات داریم: «إِنَّ اَلدُّعَاءَ يَرُدُّ اَلْقَضَاءَ يَنْقُضُهُ كَمَا يُنْقَضُ اَلسِّلْكُ وَ قَدْ أُبْرِمَ إِبْرَاماً»[10] (همانا دعا برگرداننده قضا است و رشته قضا را از هم واتاباند و بزند، چنانچه رشته نخ از هم باز شود، گرچه به سختى تابيده شده باشد)
خصوصیت بلا درهمپیچیده بودنش است (و یا بلا حلقه، حلقه میآید)
قضا مرحله پایانی کار است یعنی جهت انجام، امضا شده است. دعا حتی قضای بسیار محکم شده را برمیگرداند همانطور که نخها را باز میکند.
یعنی اگر با دعا مأنوس باشیم بلا نمیآید.
امام رضا فرمودند: « اِنَّ الدُّعاءَ وَالْبَلاءَ لَيَتَرافَقانِ اِلَى يَوْمِ الْقيامَةِ، اِنّ الدُّعاءَ لَيَرُدُّ الْبَلاءَ وَقَدْ اُبْرِمَ اِبْراما»[11] (بهراستى كه دعا و بلا تا روز قيامت با يكديگر رفيق میباشند و بهیقین دعا بلاى حتمی را برمىگرداند.)
پیغمبر فرمودند: «فإنّ سِلاحَ المُؤمنِ الدُعاء»[12] (همانا دعا، اسلحه مؤمن است)
لذا بدون اسلحه گشتن در آخرالزمان عین بیعقلی است.
حتی ما امامزمان را با دعا حفظ میکنیم (وَلِيّاً وَ حَافِظاً)[13] یعنی حتی امام زمان هم باید با دعا حفظ شوند.
اشکال کار این است که ما حرفی را که میزنیم، قبول نداریم. مثلاً وقتی میگوییم اللهاکبر واقعاً این را قبول نداریم لذا امتحان میشویم.
امتحانات آخرالزمان
همانطور که در قرآن میفرماید: أَحَسِبَ النَّاسُ أَنْ يُتْرَكُوا أَنْ يَقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لَا يُفْتَنُونَ [14] (آیا مردم چنین پنداشتند که بهصرف اینکه گفتند ما ایمان (به خدا) آوردهایم رهایشان کنند و هیچ امتحانشان نکنند؟)
لذا وقتی میگوییم: «من توکل دارم»، خداوند ما را در بوته آزمایش قرار میدهد.
پس باید بدانیم که خداوند ابتدا حرفهای ما را امتحان میکند و بعد مزد میدهد؛ و در این امتحان صدای ما در میآید همانطور که قرآن میفرماید: وَأَمَّا إِذَا مَا ابْتَلَاهُ فَقَدَرَ عَلَيْهِ رِزْقَهُ فَيَقُولُ رَبِّي أَهَانَنِ [15] (و چون او را به تنگی روزی مبتلا کند، میگوید: خدا مرا خوار کرد)
لذا وقتی خدا ما را امتحان میکند نباید صدایمان به اعتراض بلند شود، بلکه باید آنچه را که گفتهایم قبول داشته باشیم.
وَلَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِنَ الْأَمْوَالِ وَالْأَنْفُسِ وَالثَّمَرَاتِ ۗ وَبَشِّرِ الصَّابِرِينَ [16] (قطعاً همه شما را با چیزی از ترس، گرسنگی، و کاهش در مالها و جانها و میوهها، آزمایش میکنیم؛ و بشارتده به اهل صبر)
اینها دقیقاً موضوعات امتحانات آخرالزمان است تا معلوم شود چه کسی فقط حرف زده و چه کسی قلباً قبول دارد تا به آنها مزد بدهند.
اهل توکل خوف ندارند
اولین مشکل ما خوف است و خوف حقیقت ندارد لذا بسیاری در همین مرحله از دست میروند. اگر ما نترسیم در مرحله خوف نمره قبولی میگیریم. (یعنی توکل با نترسیدن همراه است).
ولی ما در مرحله خوف کم میآوریم چه برسد به امتحان (بلا) و اگر بترسیم اصلاً به امتحان نمیرسیم (و در خوف مردود میشویم).
زیرا اصلاً قرار نیست آن امتحانی که سیدالشهدا علیه السلام دادند را از ما بگیرند.
بعد از خوف، امتحان در جوع (گرسنگی) است و… بنابراین بعد از خوف همّّوغم میآید و بعد سایر مسائل.
وقتی بیماری خطرناکی میآید خوف آن همه را میگیرد، نه خود آن بیماری؛ لذا ما نیاز به امتحان سنگین نداریم، شیطان هم این را فهمیده و دائم ما را میترساند که مثلاً نکند رزقمان نرسد درحالیکه خداوند روزیرسان است و…
بنابراین ابتدا باید یاد بگیریم که خوف شیطان را رها کنیم و از آن نترسیم تا از زیر ولایت او بیرون بیاییم، بعد بفهمیم طبق دین از چه چیزی باید بترسیم. (مثلاً از گناهمان بترسیم) و بعد این ترس، خوف الهی شود تا در مرحله بعد به رجای الهی برسیم یعنی بفهمیم همه چیز بر اساس خوف نیست بلکه رجا (امیدواری) هم هست.
حالا منی که خوف شیطان دارم چطور میخواهم وارد خوف و رجای الهی شوم؟!
خوف الهی مربوط به امیرالمؤمنین بود(خداوند این خوف را به هر کسی نمیدهد).
ما هنوز مصیبتهایی که سرمان میآید به خاطر گناهانمان است لذا ما باید ابتدا از گناهانمان پاک شویم یعنی مصیبتهایی که سر ما میآید نه امتحانات و ابتلائات الهی جهت ترفیع درجه است بلکه برای پاک شدن ما از گناهان خودمان میباشد و هنوز ما به مرحله ابتلائات نرسیدهایم.
بسیاری از خوفهای ما فقط در حد خوف مانده و هیچ یک از آن چیزهایی را که از فقدانش ترسیدهایم، واقعا اتفاق نیفتاده است. حالا ما کجا و خوف الهی کجا؟!
بنابراین ما که همینطوری بدون دلیل میترسیم دیگر خداوند ما را نمیترساند که در آن ترس نمره توکلمان را بسنجد (ما بسیار کوچکتر از این حرفها هستیم).
توکل با بیکاری و گوشه نشستن نداریم
امیرالمومنین علیه السلام از جایی عبور کردند و دیدند عدّهاى با اينكه سالم و تندرست بودند در گوشه مسجد نشسته بودند فرمودند: شما كيستيد؟ عرض كردند: ما توكّل كنندگان هستيم. حضرت فرموند: : «لا، بَل أنتُمُ المُتَأكِّلَةُ، فإن كُنتُم مُتَوَكِّلينَ فما بَلَغَ بِكُم تَوَكُّلُكُم؟» نه، بلكه شما سر بار ديگرانيد. اگر براستى توكّل كننده هستيد، توكّلتان شما را به كجا رسانده است؟ عرض كردند: اگر چيزى بيابيم مى خوريم و اگر هم نيابيم صبر مى كنيم. حضرت فرمود: هكَذا تَفعَلُ الكِلابُ عِندَنا! سگ ها نيز همين كار را مى كنند! آنها هم می نشینند و منتظر می شوند که کسی چیزی برایشان بیندازد، عرض كردند: پس چه كنيم؟ حضرت فرمودند: همان كارى كه ما مى كنيم. عرض كردند: شما چه مى كنید؟ حضرت فرمودند: «إذا وَجَدنا بَذَلنا، و إذا فَقَدنا شَكَرنا» اگر چيزى بيابيم مى بخشيم و اگر نيابيم شكر مى گوييم.[17]
لذا برخی در توکل به اشتباه، کار کردن را رها میکنند؛ در حالی که باید غصه رزق را رها کنند زیرا خود امیرالمومنین هم کار میکردند(چاه میکندند).
لذا توکل با نشستن و تنبلی فرق میکند.
کسی میتواند بخشش کند که توکل داشته باشد (یعنی میداند آنچه بخشیده برمیگردد)
در حدیث دیگری روایت شده پيامبر خدا عدّه اى را ديد که كشاورزى نمى كنند. به آنها فرمودند : شما چه كاره ايد؟ عرض كردند: ما توكّل كنندگان هستيم. حضرت فرموند: «لا، بَل أنتُمُ المُتَّكِلونَ» نه، بلكه شما سربار [ديگران] هستيد.[18]
حد توکل
در تعریف توکل در روایتی داریم که از حضرت صادق پرسیدند حد توکل چیست؟ فرمودند: «أن لا تَخافَ مَعَ اللّه شَيئا»[19]
با توجه به اینکه خدا داریم نباید از کسی غیر از او بترسیم (یعنی ما بر اساس توانمان کار کردیم و دیگر نباید از چیزی غیر از خدا بترسیم)
ضرر تا پشت دیوار توکل انسان میآید و آن دیوار همان خداوند است، اگر نترسیم ضرری به ما نمیرساند.
ما با ترسمان به دیوار توکل خودمان کلنگ میزنیم؛ لذا اگر به خداوند واگذار کنیم، او میتواند مشکلاتمان را حل کند.
توکل یعنی کار را به کسی واگذار کنیم و دیگر باری روی دوشممان نباشد و بدانیم هر وقت از درست شدن کار تعجب میکنیم یعنی درست توکل نکردهایم.
حضرت یوسف هنگامی که برادرانش او را در چاه انداختند، میخندید. از او پرسیدند چرا میخندی؟ فرمود: من به شما ۱۰ برادر توکل داشتم حالا فهمیدم اگر به خدا توکل میکردم بهتر از شما بود![20]
گاهی ما به زیادی مالمان، علممان و قدرت بیانمان توکل میکنیم نه به خدا و اگر خداوند اینها را از ما بگیرد (البته اگر ما را آدم حساب کند) حتماً به ما لطف کرده است.
خداوند در قرآن میفرماید: وَمَن يَتَوَكَّل عَلَى ٱللَّهِ فَهُوَ حَسبُهُ[21] (هر کس بر خدا توکل کند پس او برایش بس است)
لذا هر وقت فکر کردیم چیزی (غیر خدا) کافی است، بدانیم دیوار توکلمان سوراخ شده است (زیرا فقط خداوند کافی است).
خواص توکل
توکل دیواربهدیوار بخل میرود (مالی، آبرویی، اعتقادی و…) (یعنی کسی که توکل ندارد حتماً بخیل است) مثلاً وقتی میگوییم: «به فلانی کمک نمیکنم» این بخل است؛ چون توکل نداریم. یا برای درمان مریضی قرص میخوریم (و فقط قرص را علت شفا میدانیم) توکلمان به قرص است نه به خدا(توکل باید به خدا باشد، قرص فقط وسیله است)
در حدیثی پیغمبر اکرم فرمودند: «مَنْ أَحَبَّ أَنْ يَكُونَ أَقْوَى اَلنَّاسِ فَلْيَتَوَكَّلْ عَلَى اَللَّهِ وَ مَنْ سَرَّهُ أَنْ يَكُونَ أَكْرَمَ اَلنَّاسِ فَلْيَتَّقِ اَللَّهَ » (کسی که میخواهد قویترین مردم باشد پس باید توکل کند بر خدا و کسی که میخواهد گرامیترین مردم باشد پس باید تقوای خدا را داشته باشد)
بنابراین اگر میخواهی که قویترین مردم باشی بر خدای متعال توکل کن، یعنی همه زندگی را با توکل ببند، حرص نخور و از چیزی نترس تا قویترین مردم باشی و اگر میخواهی کریمترین مردم باشی تقوای الهی داشته باش (یعنی قبل از هر کاری که بخواهی انجام بدهی ببین خدا و امامزمان راضی هستند یا نه.
«وَ مَنْ سَرَّهُ أَنْ يَكُونَ أَغْنَى اَلنَّاسِ فَلْيَكُنْ بِمَا فِي يَدِ اَللَّهِ أَوْثَقَ مِمَّا فِي يَدِهِ»[22](اگر میخواهی غنیترین مردم باشی پس باید آنچه در دست خداست برایت قابل اعتماد تر باشد تا آنچه در دست خودت هست)
ما اعتمادمان به پولمان بیشتر از خداست درحالیکه باید به خداوند بیشتر از آنچه در دست خودمان داریم اعتماد داشته باشیم (یعنی نباید قلبمان تحت هیچ شرایطی بلرزد و ترس داشته باشیم.
لذا اگر کارهایمان را به خدا سپردیم، باید راحت باشیم (ما که تنبلی نکردیم) و دیگر غصه نخوریم، خداوند همه چیز را درست میکند؛ زیرا تمام امور تحت اراده خداوند است؛
تمام مشکلات عالم بالاخره تمام میشود؛ ولی در پایان هر ماجرا ما باید به خودمان نمرهای بدهیم و آن نمره، نمره توکل ماست یعنی باید ببینیم چقدر الکی غصه خوردهایم.
حقیقت حزن
حزن کی حاصل میشود؟ وقتی که ما به چیزی از دنیا رغبت داشته باشیم، دچار حزن میشویم.
امام صادق فرمودند: «اَلرَّغْبَةُ فِي اَلدُّنْيَا تُورِثُ اَلْغَمَّ وَ اَلْحَزَنَ وَ اَلزُّهْدُ فِي اَلدُّنْيَا رَاحَةُ اَلْقَلْبِ وَ اَلْبَدَنِ».[23] (رغبت به دنيا، غم و اندوه به بار میآورد و بیاعتنایی به دنيا، مايه آسايش تن و جان است)
هر مقداری که در موارد غیرضروری (نه ضرورتهای لازم زندگی) و از روی لذت در دنیا از نعمتها استفاده کردیم برایمان غم و حزن به ارث میگذارند و علتش رغبت ما به دنیا بوده است (حتی مثلاً کتابخانهای داشته باشیم که برایمان ضرورتی ندارد. آن کتابخانه رغبت به دنیا بوده و ارثش برای ما غم و حزن است).
امیرالمؤمنین فرمودند: «مَن لَهِجَ قَلبُهُ بِحُبِّ الدُّنيَا التاطَ قَلبُهُ مِنها بِثَلاثٍ»
آن كه دلش دائماً غرق دنيادوستى شود، سه چيز از دنيا با قلب او درمیآمیزد:
1- «هَمٍّ لا يُغِبُّهُ» ناراحتی که از او جدا نمیشود
2- «وحِرصٍ لا يَترُكُهُ» حرصی که او را ترک نمیکند. (یعنی اگر انسان هم بخواهد حرص نزند نمیتواند).
3- «وأمَلٍ لا يُدرِكُهُ» [24] آرزویی که هیچوقت به دست نمیآید.
پیامدهای حزن مذموم
حزن مذموم با ما چه میکند؟ قلبمان دائم شور میزند و روحی که آلوده به حزن مذموم شده باعث میشود که ما طعم ایمان را نچشیم؛ مثلاً سر نماز و یا هنگام قرآن خواندن و یا کمک به مردم (اینها را انجام میدهیم؛ ولی از آن لذتی نمیبریم)
امیرالمؤمنین فرمودند: «لا يَجدُ عَبدٌ طعمَ الإيمانِ حتّى يَعلمَ أنَّ ما أصابَهُ لم يكُن لِيُخطِئَهُ»[25] (هيچ بندهای طعم ايمان را نمیچشد مگر آن كه بداند آنچه به او رسيده، ممكن نبود نرسد و آنچه به او نرسيده، ممكن نبود كه برسد و اينكه زیانبخش و سودرسان، خداوند عزّ و جلّ است و بس)
یعنی چیزی که به ما رسیده قرار بود برسد و این خواست خداوند بود که آن به ما اصابت کند و حکمتی در آن بوده و در لوح محفوظ ثبت شده و باید میرسیده است؛ یعنی مثلاً در فلان کار که همه تلاشمان را کردیم؛ ولی گرفتار شدیم این گرفتاری باید حتماً پیش میآمد؛ لذا اگر اینطوری فکر کنیم دچار حزن مذموم نمیشویم. یعنی این پیشامد خواست خداوند بوده و باید انجام میشده است البته بهشرط اینکه همه وظایفمان را انجام داده و کم نگذاشته باشیم؛ (مثلاً درست تحقیق و مشورت کرده و کوتاهی نکرده باشیم).
با توکل زانوی اشتر ببند؛ یعنی باید وظیفهمان را انجام بدهیم و بعد توکل کنیم.
امیرالمؤمنین فرمودند: «اَنَّ الضَّارَّ النَّافِعَ هُوَ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ»[26] (ضرر زننده و نفع رساننده فقط خداوند است).
یعنی ما هر کاری را که توانستیم انجام دادیم؛ ولی خداوند نمیخواست که ظاهراً این سود به ما برسد و این به صلاح ما بوده است و خداوند در این حالت نمیگذارد به ما ضرر برسد (لذا اگر میخواهیم ضرر نکنیم این بحثها را رها کنیم و به خدا توکل کنیم).
امیرالمؤمنین فرمودند: «لَيسَ لِمُتَوَكِّلٍ عَناءٌ»[27] (براى توکلکننده هيچ رنجى نيست)
کسی که توکل کرده خداوند طوری کارش را درست میکند که رنج نمیبرد بهشرط آنکه واقعاً توکل کرده و آرام باشد؛ زیرا خداوند همه چیز را میتواند برگرداند و درست کند تا رنج نبرد.
نمونه توکل کامل
در ماجرای سوزاندن حضرت ابراهیم در قرآن آمده قَالُوا حَرِّقُوهُ وَانْصُرُوا آلِهَتَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ فَاعِلِينَ (6) قوم گفتند: ابراهیم را بسوزانید و خدایان خود را یاری کنید اگر (بر رضای خدایان) کاری خواهید کرد.
«جمعوا الحطب شهراً ثم اوقدوها ، واشتعلت و اشتدت ، حتّی أن کان الطائر لیمر لجنباتها فیحترق من شدّه وهجها . . .»
یک ماه هیزم جمعآوری کردند و آن قدر هیزم رویهم ریختند که هنگام آتشزدن هیزمها بهقدری شعلهٔ آتش شدید بود که حتی پرندگان قادر نبودند از آن منطقه عبور کنند؛ زیرا پر و بالشان آتش میگرفت…
آن قدر برای جمعآوری هیزم کوشش میکردند و به آن اهمیت میدادند که مرحوم طبرسی مینویسد:
«…حتّی آن الرّجل منهم لیمرض فیوصی بکذا و کذا من ماله فیشتری به حطب و حتّی آن المرأه لتعزل فتشتری به حطباً»
کسانی که بیمار بودند و به زندهبودن خود امید نداشتند وصیت میکردند که مقداری از مال آنان را صرف خریدن هیزم برای سوزاندن ابراهیم کنند و حتی برخی از زنان که کارشان پشمریسی بود [و با این کار برای خود مال تهیه میکردند] از درآمد آن هیزم تهیه میکردند.
«حتّی ان المرأة ، لو مَرضت قالت : ان عافانی الله لَأجعَلَنَّ حطباً لابراهیم ونقلوا له الحطب علی الدّواب اربعین یوماً»
اگر زنی مریض میشد نذر میکرد چنان چه شفا یابد مقداری هیزم برای سوزانیدن ابراهیم تهیه کند . یعنی همه چیز بر ضد حضرت ابراهیم جمع شد تا او را از بین ببرند.
بههرحال تا آنجا که توان داشتند هیزم رویهم انباشتند و آن گاه که هیزمها را آتش زدند و خواستند حضرت ابراهیم را در میان آتش بیفکنند، از شدت حرارت نمیتوانستند نزدیک آتش بروند تا اینکه شیطان منجنیقی برای آنان ساخت و ابراهیم را بر بالای آن نهادند و او را به درون آتش پرتاب کردند.
امام صادق فرمودند : «لَمّا اُجلِسَ اِبراهیمُ فِی المَنجَنیقِ وَ اَرادُوا اَن یَرمُوا بِهِ فِی النّارِ أتاهُ جَبرائیلُ عَلَیهِ السَّلامُ فَقالَ : السَّلامُ عَلَیکَ یا اِبراهیمُ وَ رَحمَهُ اللهِ وَ بَرَکاتُهُ اَلَکَ حاجَهٌ فَقالَ أمّا اِلَیکَ فَلا»
هنگامی که ابراهیم را بالای منجنیق گذاشتند و میخواستند او را در آتش بیفکنند جبرئیل به ملاقاتش آمد و پس از سلام گفت: آیا نیاز داری که به تو کمک کنم؟ ابراهیم در جواب گفت: به تو نه!
آیا به نظر شما از این ماجرا غمی در دل حضرت ابراهیم بوده است؟!
جبرئیل به حضرت ابراهیم پیشنهاد کرد: [حال که از من کمک نمیطلبی] پس از خدا نیازت را بخواه.
و حضرت ابراهیم گفت : همینقدر که از حال من آگاه است کافی است . این یعنی توکل کامل.
در قرآن داریم خداوند فرمود: يَا نَارُ كُونِي بَرْدًا وَ سَلَامًا عَلَى إِبْرَاهِيمَ [28](ای آتش سرد و سلامت شو بر ابراهیم) و اگر این «سَلَامًا» را نمیفرمود حضرت در آتش یخ میزدند.
یعنی اگر همه چیز بر علیه ما باشد خداوند میتواند آن را طوری برگرداند که اصلاً به ما ضرر نرساند و اگر قلب ما این را به خداوند گزارش دهد ملائک هم به پابوسمان میآیند؛ زیرا ما به خداوند توکل داریم.
اگر متوکل باشیم میتوانیم در توکل قیمت تعیین کنیم و خداوند هم همان را به ما میدهد.
ادامه خواص توکل
امیرالمؤمنین فرمودند: «مَن كانَ مُتَوكِّلاً لَم يَعدِمِ الإعانَةَ»[29]
کمک به اهل توکل نابودی ندارد؛ یعنی از طرف خدا حتماً کمک خواهی شد هرچند ممکن است دیر شود؛ ولی معدوم نمیشود؛ لذا باید در ابتلائات صبر داشته باشیم.
پیغمبر فرمودند: «لا تَتَّكِلْ إلى غَيرِ اللّه ِ فيَكِلَكَ اللّه ُ إلَيهِ»[30]
به غیر خدا توکل نکنیم؛ زیرا خداوند توکلمان را از خودش برمیدارد و روی آن میگذارد؛ یعنی از آن به بعد وکیل ما خدا نخواهد بود.
امیرالمؤمنین فرمودند: «حَسبُكَ مِن تَوكُّلِكَ أن لا تَرى لِرِزقِكَ مُجرِيا إلاّ اللّه َ سُبحانَهُ»[31]
برای توکل ما همین کافی است که اصلاً برای روزیمان مجرایی غیر از خداوند نبینیم.
امام صادق فرمودند: « مَنِ اِهْتَمَّ لِرِزْقِهِ كُتِبَ عَلَيْهِ خَطِيئَةٌ »[32] (كسى كه غم روزى فردا را بخورد، برای او گناه نوشته میشود)
لذا کسی که غصه رزق فردا را بخورد گناهکار است.
امام صادق فرمودند: «مِن التَّوَكُّلِ أن لا تَخافَ مَع اللّه ِ غَيرَهُ»[33]
(از [نشانههای] توکل این است که وقتی خداوند همراه ماست از غیر او نترسیم)
لذا تا خداوند هست از خبر، از اتفاق، از جریان، از مریضی و… نباید ترسید البته ما باید وظایفمان را انجام دهیم و مانند آن کسی نباشیم که در بیماری وبا (در شهر نشسته بود) و فرار نکرد و مُرد. این با توکل فرق میکند (یعنی باید کارمان را درست انجام بدهیم و کوتاهی نکنیم) لذا توکل با عمل همراه است.
البته هرکس در حد خودش باید توکل کند؛ یعنی ما هر چقدر وکیل بودن خدا را قبول داریم به همان اندازه توکل میکنیم؛ لذا اگر توکل را از کارهای کوچک شروع کرده و خدا را وکیل کنیم، کمکم میتوانیم در امورات بزرگ هم توکل کنیم و نترسیم.
در سوره ابراهیم مردم به پیغمبران میگویند: شما انسان های عادی مثل ما هستید و تفاوتی با ما ندارید که ادعای پیغمبری میکنید.
قَالَتْ لَهُمْ رُسُلُهُمْ إِنْ نَحْنُ إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ وَلَكِنَّ اللَّهَ يَمُنُّ عَلَى مَنْ يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ ۖ وَمَا كَانَ لَنَا أَنْ نَأْتِيَكُمْ بِسُلْطَانٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ ۚ
پیامبرانشان به آنها فرمودند: درست است که ما بشری همانند شما هستیم، ولی خداوند بر هر کس از بندگانش بخواهد، نعمت میبخشد (و مقام رسالت عطا میکند)! و ما هرگز نمیتوانیم معجزهای جز به فرمان خدا بیاوریم!
سؤال پیش میآید که آنها چه برتری داشتند که خداوند بر سر آنها منت گذاشته و آنها را پیغمبر کرده درحالیکه به تأیید خودشان آنها هم بشری مثل مردم قومشان بودند؟
وَعَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ[34] خداوند به کسی امکاناتی مثل معجزه و وحی میدهد که توکل بالایی داشته باشند و فرق ما با پیغمبران در توکل ما است اگر ما چنین توکلی داشتیم ما هم پیامبر میشدیم؛ لذا هرکس دلش با خدا آرام بگیرد تا حد پیغمبری او را بالا میبرند.
اهل توکل هدایت میشوند
وَمَا لَنَا أَلَّا نَتَوَكَّلَ عَلَى اللَّهِ وَ قَدْ هَدَانَا سُبُلَنَا [35]
(برای چی ما [پیامبران] به خدا توکل نکنیم درحالیکه اگر توکل کنیم تمام راهها را ما نشان میدهد؟!)
خاصیت توکل این است که انسان مسائل را میفهمد و راه را از بیراهه تشخیص میدهد. یعنی اگر توکل کنیم خداوند راه را به شما نشان میدهد و مشکلاتمان حل میشود. یعنی مشکلات دنیا در گمکردن مسیر است اگر راه را ببینیم مشکل نداریم و بنابراین باید دانست که علت سرگردانی و گمراهی انسان عدم توکل اوست.
ما نمیفهمیم چه کردهایم که الان ناراحت هستیم، بیمار شدیم و… حالا باید چه کنیم که اینها را بفهمیم و راه را گم نکنیم؟ این با توکل ممکن است.
شیطان کارش گولزدن است و میداند آدمی که توکل کرده راه را گم نمیکند؛ زیرا توکل راه نشان میدهد. شیطان کارش این است که توکل را تکه تکه کند تا راه را پیدا نکنیم؛ بنابراین توکل قطعشدنی است (توسط شیطان).
خاصیت توکل این است که نمیدانم، نفهمیدم چه شد و … در آن نیست!
یعنی هر طور برگردیم سر توکل، اتوبان چهاربانده جلویمان باز میشود (یعنی هر وقت فهمیدیم اشتباه کردیم سریع برگردیم حتی اگر گناه کردیم) لذا میتوان دائم متوکل بود و راه را گم نکرد.
در ادامه آیه پیامبران فرمودند: وَمَا لَنَا أَلَّا نَتَوَكَّلَ عَلَى اللَّهِ وَ قَدْ هَدَانَا سُبُلَنَا وَلَنَصْبِرَنَّ عَلَى مَا آذَيْتُمُونَا (و چرا بر خدا توکّل نکنیم، با اینکه ما را به راههای (سعادت) رهبری کرده است؟! و ما بطور مسلّم در برابر آزارهای شما صبر خواهیم کرد)
با وجود توکل، خداوند ما را هدایت میکند پس هر چه میخواهید ما را اذیت کنید ما توکلی داریم که با آن پادشاهی میکنیم. وَعَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُتَوَكِّلُونَ [36]آنهایی که اهل توکل هستند باید به خداوند توکل کنند؛ زیرا راه فراری از بلاها نیست و اگر میخواهیم در بلاها ضرر نکنیم باید راههای بازی را بلد باشیم تا آرام شویم.
مرحوم آقا سید ابوالحسن حافظیان میگفت:
تکیه بر تقوا و دانش در طریقت کافریست راهرو گر صد هنر دارد توکل بایدش
یعنی دلخوش به چیزی غیر از توکل نباشیم حتی به علم و نماز شب و… و فقط توکل کنیم که به آرامش برسیم
خداوند میفرماید: إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلِينَ [37]
متوکلین محبوب خداوند هستند (و این بسیار مقام بالایی است)
کدام حبیبی محبوبش را ناراحت میکند و برایش بد میخواهد؟!
بنابراین اگر میخواهیم بدانیم محبوب خدا هستیم ببینیم اهل توکل هستیم یا نه.
راههای تحقق توکل
چهار شرط برای توکل وجود دارد که اگر همه آنها باهم جمع شود، توکل محقق میشود. (اگر هر چهار مورد باشد توکل شروع میشود)
- خداوند به تمام سختیها و دشواریهای بنده آگاه است و به آن علم دارد.
- خداوند در برآوردهکردن حاجات بنده قادر است و محتاج احدی نیست.
- هیچ قدرتی غیر از خداوند در عالم تأثیرگذار نیست.
لا مُؤَثِّرَ فِي الوُجودِ اِلَّا الله هیچچیزی در اطراف ما وجود ندارد و هیچ پیشامدی در کنار ما اتفاق نمیافتد إلا اینکه خداوند در آن مؤثر است. پس فریب غیر خدا را نخور و الکی جای دیگری نرو!
- خداوند متعال هر وقت که مصلحت بداند حتماً اقدام میکند.
رحمت خداوند هیچوقت بر حکمت او پیشی نمیگیرد؛ لذا جزع و فزع نکنیم چون باید آن حکمت صددرصد جاری شود.
خداوند در حدیث قدسی فرمودند: «يَابنَ آدَمَ، أطِعني فيما أمَرتُكَ، ولا تُعَلِّمني ما يُصلِحُكَ»[38] (اى فرزند آدم! از فرمانى كه به تو دادهام اطاعت كن و صلاح كار خود را به من نياموز)
خداوند چون حکیم علیالاطلاق است چیزی را که برای بنده میخواهد قطعاً بد نیست و حتماً خیر است؛ زیرا خداوند به تمام مشکلات بندگانش آگاه است؛ لذا کسی که توکل میکند باید پایش را روی پایش بیندازد و آرام باشد و بدانیم اگر ما بخواهیم خداوند اصلاً دریغ ندارد.
خداوند در قرآن میفرماید: يا أَيُّهَا الْإِنْسانُ ما غَرَّكَ بِرَبِّكَ الْكَرِيمِ [39] (چه چیزی تو را نسبت به خدای کریم گستاخ کرده است)
یعنی همه چیز در دست خداوند است پس بنده برای چه غُر میزند؟!
ما که بچه بودیم و نمیتوانستیم مگسی را از خودمان دور کنیم چه شد که الان توکل را قبول نداریم و میگوییم: «نکند آنچه من میخواهم نشود» درحالیکه قرآن میفرماید: وَمَن يَتَوَكَّل عَلَى ٱللَّهِ فَهُوَ حَسبُهُ [40] (هر کس بر خدا توکل کند پس او برایش بس است.)
تفاوت تفویض و توکل
گاهی شخص میگوید: «هرچه خدا خواست همان شود» این تفویض است و در تفویض اصلاً کاری نیست، درحالیکه توکل با کار است؛ یعنی توکل بعد از انجام کارهای خودمان و قبل از کارهای اصلی (خدایی) است.
عزت و آبرو دست خداوند است؛ لذا جلوی خداوند نگوییم: «نکند آبروی من در فلان کار برود»
نوع نگاه در توکل
نوع نگاه انسان در توکل بسیار مهم است زیرا ما گاهی امتحان میکنیم نه توکل و قبول نداریم که خداوند برای ما خیر میخواهد و اعتمادی به او نداریم. توکل اعتماد میخواهد نه امتحان.
هیچ مؤثری در دنیا نیست غیر از خدا و خداوند هم این قدرت را به بقیه الله داده است.
لذا بگذاریم حکمت خداوند جاری شود؛ زیرا خداوند از ضرر ما سودی نمیکند؛ پس اعتماد کنیم و اگر سختی میبینیم بدانیم حتماً در حکمت خداوند حساب و کتاب دارد؛ مثلاً خرابکاریمان زیاد بوده و از روی مصلحت خواستهاند پاکمان کنند؛ لذا برایمان لازم بوده و این هم با توکل درست میشود.
طبق آیات و روایات ما متوکل رنجدیده و دردکشیده نداریم زیرا خداوند برای بندهاش بد نمیخواهد لذا با خواندن این روایات باورمان به حکمت، مصلحتاندیشی و خیرخواهی خداوند نسبت به خودمان تقویت میشود.
امام باقر فرمودند: «في قَضاءِ اللّه ِ كُلُّ خَيرٍ للمؤمنِ»[41] هر اتفاقی برای مؤمن بیفتد خیر است.
بنابراین از اینکه قضای الهی جاری شود مؤمن ضرر نمیکند.
امام صادق فرمودند: «ما اسْتَخارَ اللّه َ عزّوجلّ عَبدٌ مؤمنٌ إلّا خارَ لَهُ و إنْ وَقَعَ ما يَكْرَهُ»[42] (هیچ بنده مؤمنی از خداوند طلب خیر نمیکند إلا اینکه خداوند خیرش را مقدر میکند حتی اگر ظاهرش را نپسندد)
خداوند لحظهای هم برای انسان بد نمیخواهد حتی اگر در ظاهر آن امر برایش اکراه داشته باشد (یعنی خیر برای بنده قطعی است)
خداوند لحظهبهلحظه هوای بنده را دارد ولی متأسفانه بنده غصه میخورد (مثلاً غصه رزق میخورد درحالیکه از بچگی این را خداوند برایش انجام داده و از این به بعد هم همینطور است)
قُلْ لَنْ يُصِيبَنَا إِلَّا مَا كَتَبَ اللَّهُ لَنَا هُوَ مَوْلَانَا [43]هرگز به ما جز آنچه خدا لازم و مقرّر کرده، نخواهد رسید.
امام حسین فرمودند: «لَيْسَتِ الْعِفَّةُ بِمَانِعَةٍ رِزْقاً وَ لَا الْحِرْصُ بِجَالِبٍ فَضْلًا وَ إِنَّ الرِّزْقَ مَقْسُومٌ وَ الْأَجَلَ مَحْتُومٌ وَ اسْتِعْمَالَ الْحِرْصِ طَالِبُ الْمَأْثَم»[44]
(نه خوددارى از حرام و ناپسند، مانع روزى مى شود و نه حرص روزىِ بيشتر مى آورد، كه روزى تقسيم شده و اجل حتمى است و حرص به سوى گناه مى كشد)
ما با حرص زدن و غصه خوردن فقط آبروی خودمان را در آسمانها میبریم.
خداوند بساط را طوری چیده است که ما مثل پادشاهان زندگی کنیم (ولی چون ما قوانین خدا را نمیدانیم، غصه میخوریم) درحالیکه سیدالشهدا در گودال تبسم فرمودند.
اگر مشکلی هم برایمان پیش میآید خداوند میفرماید: «من میخواهم چیزی به تو بدهم» لذا ما باید پایمان را روی پایمان بیندازیم و فقط کیف کنیم. أَلا إِنَّ أَوْلِياءَ اللَّهِ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ[45] (آگاه باشيد! اولياى خدا، نه ترسى بر آنهاست و نه اندوهگين میشوند)
در حدیث قدسی خداوند میفرماید: «مَن لم يَرضَ بقَضائي و لم يَشكُرْ لِنَعمائي و لم يَصبِرْ على بَلائي فَلْيَتَّخِذْ رَبّا سِواي»[46].
(كسى كه به قضاى من خشنود نيست و نعمتهای مرا سپاس نگزارد و بر بلاى من شكيبا نباشد، پروردگارى جز من طلب كند)
یعنی برود برای خودش خدای دیگری پیدا کند.
همچنین امام صادق فرمودند: «إنَّ فيما أوحَى اللّه ُ عز و جل إلى موسَى بنِ عِمرانَ عليه السلام : يا موسَى بنَ عِمرانَ ، ما خَلَقتُ خَلقا أحَبَّ إلَيَّ مِن عَبدِيَ المُؤمِنِ ؛ فَإِنّي إنَّما أبتَليهِ لِما هُوَ خَيرٌ لَهُ ، واُعافيهِ لِما هُوَ خَيرٌ لَهُ ، وأزوي عَنهُ ما هُوَ شَرٌّ لَهُ لِما هُوَ خَيرٌ لَهُ . وأنَا أعلَمُ بِما يَصلَحُ عَلَيهِ عَبدي ؛ فَليَصبِر عَلى بَلائي ، وَليَشكُر نَعمائي ، وَليَرضَ بِقَضائي»
(خداوند به حضرت موسی فرمود: من خلقی را خلق نکردم که از بنده مؤمن که بیشتر دوست داشته باشم. همانا او را به چیزی که خیرش هست مبتلا کنم و به آنچه خیرش است عافیت میدهم و شر را از او دور میکنم چون خیرش در آن است و من داناتر هستم به آنچه مصلحتش هست؛ پس باید بر بلایم صبر کند و نعمتهایم را شکر کند و به قضای من راضی باشد)
(یعنی خداوند جز خیر بندهاش چیزی نمیخواهد؛ ولی متأسفانه ما بندگان از خداوند پیش هرکس که رسیدیم شکایت کردیم) مثلاً گفتیم: «ببین خدا با من چه کرد و چه بلایی سر من آورد!»
خداوند در حدیث قدسی فرمود: بنده من این همه کار (بد) کردی و من (خدا) نگذاشتم به آسمان برسد؛ ولی من هرچه کردم که خیر تو در آن بود تو به عالم (به شکایت) گفتی.
در سپاه فرعون دلقک فرعون را خداوند از غرقشدن نجات داد حضرت موسی علتش را پرسید خداوند فرمود: این دلقک ادای تو را برای خندیدن فرعون در میآورد و چون او ادای تو را که حبیب من هستی در میآورد و چون من تو را دوست دارم او را بخشیدم. حالا چه میشود ما کمی ادای توکل را در بیاوریم؟!
تفویض
کسی که تفویض دارد در تمام امور فقط خداوند را دخیل میداند (کاری نمیکند مگر آنکه خدا بخواهد) و از اصلاً غُر نمیزند.
مثلاً هرچه برایش میآورند، میخورد (از شربت شیرین تا قهوه تلخ) یعنی هرچه به او بدهند پذیرا است چه خوب باشد و چه بد.
باید کل امورمان را از نیت تا پایان عمل (صفر تا صد) به خداوند واگذار کنیم.
یعنی قبل از آنکه سببی ایجاد شود همه چیز را واگذار کنیم.
در تفویض انسان دلخوش به عمل خودش نیست (مثلاً به اینکه آیا به نماز او توفیق اتصال میدهند یا خیر دلخوش نیست و هرچه خداوند بپسندد همان را میخواهد)
أُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِيرٌ بِالْعِبَادِ [47] (من کار خود را به خدا واگذارم که خداوند نسبت به بندگانش بیناست!)
یعنی حرفی از خوب و بد نیست و هرچه خدا بدهد او میپسندد.
چون خداوند میبیند لذا هر چیز که به ما بدهد به صلاح ماست.
توکل
باید سبب و علتی وجود داشته باشد که بر خدا توکل کنیم (مثلاً ما بچهمان را میبریم دکتر و از خدا شفایش را میخواهیم).
توکل در اموری است که میخواهیم انجام بدهیم اگر توکل نکنیم نتیجهای را که میخواهیم نمیگیریم.
توکل در مصالح است (آنچه به مصلحتم هست را بده) ولی تفویض در مطلق امور است (هرچه داد، داد)
در توکل ما خداوند را بر اساس آنچه خودمان مصلحت میدانیم وکیل میکنیم (نه آنچه خداوند برای ما مصلحت میداند) ولی در تفویض هر چه بدهند غر نمیزنیم زیرا میدانیم آنچه دادهاند به صلاحمان بوده اگرچه ما آن مصلحت را نفهمیم. (البته تفویض باید عقلایی باشد نه آنکه بدون سلاح جنگ برویم و بگوییم تفویض کردهایم!)
ارکان تفویض
تفویض سه رکن دارد که در آیه ۱۵ سوره فاطر به آن اشاره شده است و باید هر سه مورد با هم جمع شود تا تفویض محقق شود.
يَا أَيُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَى اللَّهِ وَاللَّهُ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ (ای مردم! شمایید نیازمندان به خدا، و فقط خدا بی نیاز و ستوده است).
۱- انتم الفقرا (شمایید نیازمندان)
ما جلوی خداوند کمر شکسته و عاجزیم و حتی فکر و تدبیر هم نداریم (یعنی فقر فکری و تحلیل داریم) لذا باید همه چیز را به خدا بسپاریم و غر نزنیم. فقیر فقط باید با دست دراز کردن از خداوند درخواست کمک کند و از آنچه به او میدهد راضی باشد و فقط هم به خداوند محتاج باشد نه دیگران. اگر اعتراض و دادوبیداد کرد، نشان میدهد فقیر نیست و کار خود را تفویض نکرده است.
۲- الی الله (فقط در برابر خدا نه غیر خدا)
یعنی فقط خداوند میتواند دردهای ما را درمان نموده و به ما در همه چیز آرامش دهد؛ بنابراین تفویض یعنی خدا را در همه امور متصرف بدانیم (یعنی ما فقیر هستیم و فقط باید درخواست کنیم و هرچه دادند را بپذیریم)
۳ – و الله غنی الحمید (فقط خدا بی نیاز و ستوده است)
پرداختن به این رکن نیاز به سه مقدمه دارد.
مقدمه اول: الله مستجمع جمیع صفات است
مقدمه دوم: هیچکس غیر از ۱۴ معصوم چیز قابل قیاسی با این صفات ندارد. (مثلاً محبت ما با خدا قابلقیاس نیست)
حضرت باقر فرمودند: «وَ فَوَّضَ إِلَيْنَا أُمُورَ عِبَادِهِ فَنَحْنُ نَفْعَلُ بِإِذْنِهِ مَا نَشَاءُ وَ نَحْنُ إِذَا شِئْنَا شَاءَ اللَّهُ وَ إِذَا أَرَدْنَا أَرَادَ اللَّهُ»
(خداوند امور بندگان را به ما واگذار کرده، امور بندگان در دنیا و آخرت همه به امام است ما هرچه بخواهیم انجام میدهیم؛ اما به اذن الله، وقتی ما یک چیزی را بخواهیم خدا هم آن را میخواهد، و اگر چیزی اراده کنیم خدا هم اراده میکند)
یعنی این طور نیست که اهل بیت یک چیزی بخواهند و خدا نخواهد، چراکه وقتی انسان مظهر اسماء الهی شد چیزی جز آنچه خدا میخواهد را نمیخواهد، لذا هرچه ایشان بخواهند خدا هم میخواهد.
یعنی ایشان همه صفات خداوند را دارند إلا اینکه مخلوق هستند و بهخاطر این شایستگیشان خداوند تمام امور خلق را به آنها واگذار کرده است.
امام صادق فرمودند: «نَحْنُ و الله الاْماءُ الحسنى» [48](ما مظهر همه اسماء [و صفات] خدا هستیم) یعنی رحمانیت، رحیمیت، رزاقیت و …
حتی انبیا هم مظهر اسماء خداوند نیستند چه برسد به ما!
مقدمه سوم:ما به این اسما مضطر هستیم (یعنی نمیتوانیم ایشان را نخواهیم) و درحالیکه همه محتاج خداوند هستیم، او هم غنی (بینیاز) و هم حمید هست؛ یعنی در اوج بینیازی ستودنی هم هست و جزو محالات است که فقیر را به حال خودش بگذارد.
اگر فقیر بود و حمید بود به درد ما نمیخورد؛ زیرا چیزی نداشت که بدهد و اگر غنی بود و حمید نبود به درد ما نمیخورد؛ زیرا ما را رها میکرد. امام هم غنی و هم حمید است پس اگر ما ناخنمان گوشه کرده باشد امامزمان نمیتوانند بخوابند درحالیکه به کسی نیاز ندارند (ما را رها نمیکنند و کارمان را انجام میدهند).
بهترین (دقیقترین) کلام این است که بگوییم تفویض را خداوند برای ۱۴ معصوم قرار داده است. «إن الله تعالى خلقهم و فوض إليهم أمر الخلق»[49] (خداوند آنها را خلق کرد و امر همه خلق را به آنها تفویض کرد)
تفویض و توکل از پایین به بالا داریم یعنی از سمت بنده به طرف خداوند توکل و تفویض جاری میشود ولی از سمت خداوند به طرف بنده فقط تفویض جاری میشود؛ لذا چون ما در حدی نیستیم که امور بر ما تفویض شود، خداوند تفویض را فقط به چهاردهمعصوم عنایت کرده است.
ادامه روایات توکل
امیرالمؤمنین فرمودند: «التَّوَكُّلُ كِفايَةٌ شَريفَةٌ لِمَنِ اعتَمَدَ علَيهِ»[50](هر کس به توکل اعتماد کند او را کفایت میکند)
پس چطور میگوییم توکل کردهایم ولی دلمان آرام نمیگیرد؟! باید در عمل نشان بدهیم تا کفایتمان کند. این در مورد امامزمان هم هست؛ مثلاً کار را به امام میسپاریم ولی باز دلمان شور میزند.
بنابراین، اگر اوج کفایت (کفایت شریف) را میخواهیم ببینیم، باید به خداوند اعتماد کنیم.
امیرالمؤمنین فرمودند: «أصلُ قُوَّةِ القَلبِ التَّوكُّلُ علَى اللّه»[51]
اساس و خمیرمایه قلب قوی، توکل به خدا است؛ یعنی منشأ قوّت قلب، توكّل به خداست (نه به علم و پول و…)
امیرالمؤمنین فرمودند: «إنّ حُسنَ التَّوكُّلِ لَمِن صِدقِ الإيقانِ»[52]قطعاً توکل زیبا بهخاطر قوت و صدق یقین است.
از این روایت باتوجهبه کلمه صدق میتوان فهمید که یقین غیرصادقانه (دروغی) هم وجود دارد؛ لذا یقین باید صادق باشد تا حسن توکل داشته باشیم
امیرالمؤمنین فرمودند: «التَّوكُّلُ بِضاعَةٌ»[53].توكّل، سرمايه است.
توکل سرمایه و توشه است (نه پول، علم و…)
سرمایه حقیقی سرمایهای است که با هزینهکردن از آن کم نشود؛ بلکه به آن اضافه شود.
امیرالمؤمنین فرمودند: «حُسنُ تَوَكُّلِ العَبدِ على اللّه ِ على قَدرِ ثِقَتِهِ بهِ»[54] (به همان اندازه که به خداوند اعتماد داریم توکل ما به خداوند زیبا میشود)
امیرالمؤمنین فرمودند: « مَنْ تَوَكَّلَ لَمْ يَهْتَم» (کسى که توکّل کند، اندوهگین نگردد و غم آیندۀ خود را نمیخورد).
امام صادق فرمودند: «إنّ الغِنى والعِزَّ يَجُولانِ ،فإذا ظَفِرا بمَوضِعِ التَّوكُّلِ أوطَنا»[55] (بى نيازى و عزّت در گردش اند و چون به جايگاه توكّل میرسند، در آنجا سكنا میگزینند)
کسی که توکل کند حتماً غنی و عزیز (شکستناپذیر) میشود و نشانه توکل این است که غصه نداشته باشیم.
امیرالمؤمنین فرمودند: «التَّوكُّلُ علَى اللّه ِ نَجاةٌ مِن كُلِّ سُوءٍ و حِرزٌ مِن كُلِّ عَدُوٍّ»[56] (توكّل بر خداوند، مايه نجات از هر بدى و محفوظ ماندن از هر دشمنى است)
ما از هرچه میترسیم یا سوء است و یا دشمن لذا ما توکل نداریم.
امیرالمؤمنین فرمودند: «مَنْ تَوكَّلَ عَلَى اللّه ِ ذَلَّتْ لَهُ الصِّعابُ وَتَسَهَّلَتْ عَلَيْهِ الأَسْبابِ»[57] (هر كس به خدا توكل كند، دشواریها براى او آسان میشود و اسباب برايش فراهم میگردد؛ لذا هر کس کارش گیر و پیچ دارد با توکل مشکلش حل میشود.)
امام باقر فرمودند: «مَن تَوَكَّلَ علَى اللّه ِ لا يُغلَبْ وَ مَنِ اعتَصمَ باللّه ِ لا يُهزَمْ»[58] (آنكه به خدا توكّل كند، مغلوب نشود و آنكه به خدا توسّل جويد، شكست نخورد)
یکی از مشکلات ما این است که در دلمان به غیر خدا توسل میجوییم و بازشدن گره مشکلاتمان را در دست آنها میبینیم تا جایی که از فکرشان نمیتوانیم خالی شویم (یعنی روحمان به آن موضوع چسبیده است) و اصطلاحاً دچار «کرم مغزی» میشویم و وقتی فکر آنها به ذهنمان میافتد نمیتوانیم آن را رها کنیم.
لذا این را باید به فکر یاد بدهیم که یا فکر نکند و یا به خدا فکر کند (یعنی فکر چسبنده نباشد) و سر روح را آن طرف کنیم تا نبیند! و جایگزین برایش پیدا کنیم و نگذاریم مشکل یادآوری شود وگرنه میچسبد.
و لذا اگر انسان خودش هم توکل درستی ندارد، باید به امامزمانش که توکل درست دارد مشکلش را بگوید تا ایشان برایش حاجت بگیرند. این در حالی است که خودش هم اذیت نمیشود البته فقط باید درست بگوید که به دل ایشان بنشیند؛ مانند آن کسی که امام به او فرمودند: «چرا برای مشکلاتت دعا نمیکنی؟» عرض کرد: «آنقدر دعا کردم که دیگر خسته شدم! آیا میشود برای دعایم به شما وکالت دهم؟» حضرت فرمودند: «بله» و سپس برایش دعا فرمودند و مشکل او حل شد.
آیا به بچهها هم میتوان توکل را تفهیم کرد؟
توکل و تفویض از مختصات عقل است؛ لذا بچه با توجه به نقص عقلش، هیچگاه نمیتواند معنای توکل را بفهمد و اگر کسی بخواهد این مفاهیم را با زور به او آموزش دهد، بچه دچار توهم میشود و البته کسی که سنش زیاد ولی عقلش ناقص است، معنای درست توکل را درک نکرده؛ لذا بهجای توکل واقعی، توکل وهمی ساختۀ ذهن خودش را توکل پنداشته و فکر میکند که هر وقت کار را رها کند یعنی توکل کرده و کارش درست میشود!
[1] قرآن کریم، سوره طلاق، آیه3
[2] قرآن کریم، سوره آل عمران، آیه159
[3] قرآن کریم، سوره ال عمران، آیه175
[4] روضة الواعظین ج ۲، ص ۴۷۲
[5] نقش نگین انگشتر حضرت زهرا سلام الله علیها [بحارالانوار ج ۴۳ ص۹]
[6] قرآن کریم، سوره روم، آیه60
[7] الکافی- ط دار الحدیث ، ج4 ، ص305
[8] الکافی، ج۲، ص۴۷۲
[9] الكافی- ط الاسلامية، ج 2، ص 472
[10] الکافي ج۲ ص۴۶۹
[11] الکافي، ج۲، ص۴۶۹
[12] لكافی- ط الاسلامية ، ج2، ص468
[13] بخشی از دعای فرج – سرپرستی و حافظ باش
[14] قرآن کریم، سوره عنکبوت، آیه2
[15] قرآن کریم، سوره فجر، آیه16
[16] قرآن کریم، سوره بقره، آیه155
[17] مستدرك الوسائل : إنّه [أميرَ المؤمنين عليه السلام ] مَرَّ يَوما على قَومٍ أصِحّاءَ جالِسينَ في زاويةِ المَسجِدِ فقال عليه السلام : مَن أنتُم ؟ قالوا : نحنُ المُتَوَكِّلونَ . قالَ عليه السلام : لا ، بَل أنتُمُ المُتَأكِّلَةُ ، فإن كُنتُم مُتَوَكِّلينَ فما بَلَغَ بِكُم تَوَكُّلُكُم ؟ قالوا : إذا وَجَدنا أكَلنا ، و إذا فَقَدنا صَبَرنا . قالَ عليه السلام : هكَذا تَفعَلُ الكِلابُ عِندَنا ! قالوا : فما نَفعَلُ ؟ قالَ: كما نَفعَلُ ، قالوا : كَيفَ تَفعَلُ ؟ قالَ عليه السلام : إذا وَجَدنا بَذَلنا ، و إذا فَقَدنا شَكَرنا .[ مستدرك الوسائل (المحدّث النوري) ، جلد : ۱۱ ، صفحه : ۲۲۰]
[18] رأى رسولُ اللّه ِ صلى الله عليه و آله قَوما لا يَزرَعُونَ ، قالَ : ما أنتُم ؟ قالوا: نَحنُ المُتَوَكِّلونَ ، قالَ : لا ، بَل أنتُمُ المُتَّكِلونَ . [ مستدرك الوسائل (المحدّث النوري) ، جلد : ۱۱ ، صفحه : ۲۱۷]
[19] الإمامُ الصّادقُ عليه السلام ـ لَمّا سُئلَ عَن حَدِّ التّوكُّلِ ـ : أن لا تَخافَ مَعَ اللّه ِ شَيئا .[ بحار الأنوار – ط دارالاحیاء التراث (العلامة المجلسي) ، جلد : ۶۸ ، صفحه : ۱۵۶]
[20] تفسیر نمونه ذیل آیه ۱۵ سوره یوسف
[21] قرآن کریم، سوره طلاق، آیه ۳
[22] [مشكاة الأنوار في غرر الأخبار (الشيخ الطبرسي) ، جلد : 1 ، صفحه : 52]
[23] تحف العقول (ابن شعبة الحراني) ، ج1، ص358
[24] نهج البلاغه (صبحي صالح) ، ج1، ص508
[25] .[ الکافی- ط دار الحدیث (الشيخ الكليني) ، ج3، ص150
[26] بحار الأنوار – ط مؤسسةالوفاء (العلامة المجلسي) ، ج 70 ، ص154
[27] غرر الحكم و درر الكلم (التميمي، ج1، ص556
[28] قرآن کریم، سوره انبیا آیه69
[29] غرر الحكم و درر الكلم، التميمي، ج1، ص598
[30] مستدرك الوسائل : ۱۱/۲۱۷/۱۲۷۹۰.
[31] غرر الحكم و درر الكلم، التميمي، ج1، ص350
[32] بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلام ج ۱۴، ص ۳۶۲
[33] بحار الأنوار، ج۶۸، ص۱۵۸
[34] قرآن کریم، سوره ابراهیم، آیه 11
[35] قرآن کریم، سوره ابراهیم، آیه 12
[36] قرآن کریم، سوره ابراهیم، آیه 12
[37] قرآن کریم، سوره آل عمران، آیه ۱۵۹
[38] وسائل الشيعة ط-آل البیت (الشيخ حرّ العاملي) ، ج 15 ، ص235
[39] قرآن کریم، سوره انفطار، آیه6
[40] قرآن کریم، سوره طلاق، آیه ۳
[41] بحار الأنوار – ط مؤسسةالوفاء (العلامة المجلسي) ، ج 71 ، ص152
[42] بحار الأنوار – ط مؤسسةالوفاء (العلامة المجلسي) ، ج 91 ، ص224
[43] قرآن کریم، سوره توبه، آیه51
[44] اعلام الدین ص 428
[45] قرآن کریم، سوره یونس، آیه62
[46] بحار الأنوار – ط دارالاحیاء التراث (العلامة المجلسي) ، ج 5 ، ص 95
[47] قرآن کریم، سوره غافر، آیه44
[48] اصول كافى، ج 1، ص 143.
[49] مرآة العقول، ج ۳ ص ۱۴۲
[50] غرر الحكم و درر الكلم (التميمي الآمدي، عبد الواحد بن محمد) ، ج 1 ، ص 83
[51] غرر الحكم و درر الكلم (التميمي الآمدي، عبد الواحد بن محمد) ، ج 1 ، ص198
[52] غرر الحكم و درر الكلم (التميمي الآمدي، عبد الواحد بن محمد) ، ج 1 ، ص 219
[53] غرر الحكم و درر الكلم (التميمي الآمدي، عبد الواحد بن محمد) ، ج 1 ، ص815
[54] غرر الحكم : 4831 و 4832
[55] الكافي- ط الاسلامية (الشيخ الكليني) ، ج 2 ، ص65
[56] بحار الأنوار – ط مؤسسةالوفاء (العلامة المجلسي) ، ج78 ، ص79
[57] غررالحكم، ح 9028]
[58] جامع الأخبار : 322/907.